کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دربدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دربدر
مترادف و متضاد
آلاخونوالاخون، آواره، بیخانمان، خانهبدوش، سرگردان
دیکشنری
homeless, vagabond, vagrant, waif, wandering
-
جستوجوی دقیق
-
دربدر
واژگان مترادف و متضاد
آلاخونوالاخون، آواره، بیخانمان، خانهبدوش، سرگردان
-
دربدر
لغتنامه دهخدا
دربدر. [ دَ ب ِ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان هیدوج بخش سوران شهرستان سراوان ، واقع در 34هزارگزی جنوب خاوری سوران و 15هزارگزی خاور راه مالرو ایرافشان به سوران . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
دربدر
لغتنامه دهخدا
دربدر. [ دَ ب ِ دَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) از این دربه آن در. دری بعد در دیگر. دری متصل به در دیگر. متصل . پیوسته . مجاور. (ناظم الاطباء). || از درهای مختلف . از همه ٔ درها. خانه بخانه : همی دربدر خشک نان بازجست مر او را همان پیشه بود از نخست . ابوشکور....
-
دربدر
دیکشنری فارسی به عربی
متسول , متشرد , مسرد
-
دربدر
لهجه و گویش تهرانی
آواره
-
واژههای همآوا
-
در بدر
لهجه و گویش تهرانی
آواره
-
جستوجو در متن
-
آلاخونوالاخون
واژگان مترادف و متضاد
آواره، بیخانمان، بیسروسامان، خانهبدوش، دربدر
-
outcast
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی رحمانه، دربدر، رانده، مطرود، منفور
-
mendicants
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مزدوران، گدا، سائل، درویش، دربدر
-
مسرد
دیکشنری عربی به فارسی
واژه نامه , دربدر , بي خانمان , اواره
-
بیخانمان
واژگان مترادف و متضاد
آسمانجل، آواره، بیسامان، خاکسترنشین، خانهبهدوش، دربدر ≠ سروساماندار
-
متشرد
دیکشنری عربی به فارسی
ولگرد , ولگردي کردن , دربدر , خانه بدوش , بيکاره
-
متسول
دیکشنری عربی به فارسی
گدا , درويش , دربدر , ساءل , گدايي کننده