کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درب
/darb/
معنی
۱. = در٢
۲. [قدیمی] در بزرگ؛ دروازه؛ دروازۀ فراخ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
door
-
جستوجوی دقیق
-
درب
فرهنگ فارسی معین
(دَ رْ) [ ع . ] (اِ.) درِ بزرگ ، دروازة شهر یا قلعه . ج . دروب .
-
درب
لغتنامه دهخدا
درب . [ دَ ] (اِخ ) بمناسبت دروازه ٔ شهر، محله و نواحی داخل شهر در مجاورت هر دروازه بنام همان دروازه نامیده شده است ، چنانکه درب ری ، درب قزوین ، که نام محله ای است مجاور دروازه ای که از آن بسوی ری رونداز قزوین ، و مرادف کلمه ٔ باب ... است .- درب الآ...
-
درب
لغتنامه دهخدا
درب . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز، واقع در 21هزارگزی جنوب خاوری ایذه و در کنار راه مالرو ده بندان به پس قلعه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
درب
لغتنامه دهخدا
درب . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میداود (سرگچ ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز، واقع در 6هزارگزی خاور باغ ملک و 6هزارگزی خاور راه اتومبیل رو باغ ملک به ایذه . آب آن از رودخانه ٔ ابوالعباس و راه آن مالرو است . ساکنان آن از طایفه ٔ جانکی هستند. (ا...
-
درب
لغتنامه دهخدا
درب . [ دَ ] (اِخ ) موضعی است به نهاوند. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). || دهی است به یمن که گویا در ذی مار باشد. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ). || موضعی است در بغداد. (از معجم البلدان ).
-
درب
لغتنامه دهخدا
درب . [ دَ ] (ع اِ) دروازه ٔ فراخ ازکوچه ٔ خرد. (منتهی الارب ). در بزرگ کوچه . (از اقرب الموارد). جوالیقی در المعرب (ص 153) گوید: اصل «دروب » عربی نیست و عرب آنرا در معنی ابواب بکار برده است ،لذا مداخل تنگ بلاد روم را نیز دروب گفته اند؛ چون آنها بسان...
-
درب
لغتنامه دهخدا
درب . [ دَ رَ ] (ع اِ) هر راه نافذ که از آن به روم و آسیای صغیر روند. (ناظم الاطباء). درب . و رجوع به دَرْب شود.
-
درب
لغتنامه دهخدا
درب . [ دَ رَ ] (ع مص ) خوگر شدن به چیزی . (از منتهی الارب ). خوی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اعتیاد. (از اقرب الموارد). || حریص گشتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دُربة. و رجوع به دربة شود. || حاذق و ماهر گردیدن شخص در کار خود. (از ناظم ال...
-
درب
لغتنامه دهخدا
درب . [ دَ رِ ] (ع ص ) صفت است مصدر دَرَب را. (از اقرب الموارد). معتاد و خوگر. || حریص و آزمند. (ناظم الاطباء). و رجوع به دَرَب شود.
-
درب
لغتنامه دهخدا
درب . [ دُ رُب ب ] (ع اِ) ماهیی است زردرنگ . (منتهی الارب ). ماهیی است زردرنگ ، چنانکه گویی زراندوده است . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
-
درب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: دروب] darb ۱. = در٢۲. [قدیمی] در بزرگ؛ دروازه؛ دروازۀ فراخ.
-
درب
دیکشنری فارسی به عربی
باب , ميناء
-
درب
واژهنامه آزاد
(darb ) در، دروازه، در بزرگ.
-
واژههای مشابه
-
دیمه درب
لغتنامه دهخدا
دیمه درب . [ م ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مکاوند بخش هفتگل شهرستان اهواز با 100 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).