کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
درای
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] darāy = درا
-
درائی و دوزائی
لغتنامه دهخدا
درائی و دوزائی .[ دَرْ را / دِرْ را ی ُ ] (حامص مرکب ) رتق و فتق . عمل درا دوزا. رجوع به درا دوزا، و درا و دوزا شود.
-
ناقوس
واژگان مترادف و متضاد
درا، زنگ
-
دوزا
لغتنامه دهخدا
دوزا. (نف ) صفت دائمی از دوزیدن . (دوختن ) کسی که دوزد. دوزنده ؛ درا و دوزا. (یادداشت مؤلف ) : ...ای دلبر درّا دوزانیک می بری و خوش می دوزی .رجوع به درا و دوزا شود.
-
درای
واژگان مترادف و متضاد
جرس، جلاجل، جلجل، درا، زنگ
-
شرفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šarfe = شرفاک: ◻︎ کاروان شکر از مصر رسید / شرفهٴ گام و درا میآید (مولوی۲: ۳۶۳).
-
دراکم
لغتنامه دهخدا
دراکم . [ دْرا / دِ ] (یونانی ، اِ) مسکوکی در یونان امروزی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دراخمه شود.
-
دراخما
لغتنامه دهخدا
دراخما. [ دْرا / دِ ] (یونانی ، اِ) دراخم . دراخمه . رجوع به دراخمه شود. (از دایرة المعارف فارسی ).
-
ظَالِمِي
فرهنگ واژگان قرآن
ستمگران (درا صل همان "ظالمين " بوده ولي درعباراتي نظير "ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ " چون مضاف واقع شده حرف نون حذف شده است)
-
سحری طهرانی
لغتنامه دهخدا
سحری طهرانی . [ س َ ح َ ی ِ طِ ] (اِخ ) از معاصرین صفویه بود و به زبان طهرانی اشعار بسیار داشته ، این بیت از اوست :کی بو که همچو دسته گل گل دیم من ز در درآهم نشو غم بپا بشو هم روز بد بسر درآ.(مجمع الفصحا ج 2 ص 21).
-
پادیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پازیر› pādir ستونی که به بغل دیوار شکسته محکم کنند که دیوار خراب نشود؛ دیرک: ◻︎ نه پادیر باید تو را نه ستون / نه دیوار خشت و نه زآهن درا (رودکی: صحاحالفرس: پادیر).
-
پنج نوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (طب قدیم) panjnuš معجونی که پزشکان قدیم از پنج داروی مقوی میساختهاند؛ فنجنوش: ◻︎ در چارسوی فقر درآ تا ز راه ذوق / دل را ز پنجنوش سلامت کنی دوا (خاقانی: ۴).
-
دراخمی
لغتنامه دهخدا
دراخمی . [ دْرا / دِ ] (یونانی ، اِ) دراخم . دراخما. دراخمه . تلفظ یونانی درهم . (المعرب جوالیقی ص 148).و نیز رجوع به کتاب النقود العربیة ص 24 و 88 شود.
-
راتق و فاتق
لغتنامه دهخدا
راتق و فاتق . [ ت ِ ق ُ ت ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) تمشیت دهنده و کارگزار و مصلحت گزار. (ناظم الاطباء). || درّا و دوزا. درنده و دوزنده . همه کاره .
-
مجنونی
لغتنامه دهخدا
مجنونی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مجنون : جهان را عهد مجنونی شد از یادچو خاقانی درآ، آن تازه گردان . خاقانی (چ سجادی ص 469).و رجوع به مجنون شود.