کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خیره درای
لغتنامه دهخدا
خیره درای . [ رَ / رِ دَ ] (نف مرکب ) هرزه درای . بی عقل . (آنندراج ). بیهوده گوی ، یاوه گوی . گزافه گوی . گزافه درای : تا چه گنه کردم که روزگارم بعقوبت آن در سلک صحبت چنین ابلهی خودرای ناجنس خیره درای ... مبتلی گردانیده است . (گلستان ).
-
هرزه درای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی، اسم) ‹هرزهدرا› [قدیمی] harzedarāy یاوهگوی؛ بیهودهگوی؛ هرزهخای.
-
یافه درای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹یاوهدرای› [قدیمی] yāfedarāy یاوهگوی؛ بیهودهگو.
-
زنگ و درای
فرهنگ گنجواژه
صدای زنگ و ناقوس، طنین.
-
واژههای همآوا
-
درعی
لغتنامه دهخدا
درعی . [ دَ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن محمد، مکنی به ابوالعباس و مشهور به ابن ناصر (1069 - 1129هَ . ق .). از فاضلان کشور مغرب (مراکش ). او راست : الرحلة الناصریة والاجوبة. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 229).
-
درعی
لغتنامه دهخدا
درعی . [ دَ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن احمد، مکنی به ابوعبداﷲ و مشهوربه ابن ناصر. از فضلای مالکی در کشور مغرب (مراکش ) بود که به سال 1085 هَ . ق . درگذشت . او را برخی کتابها و اشعار و فتاوی است . (از الاعلام زرکلی ج 7 ص 293).
-
درآی
لغتنامه دهخدا
درآی . [ دَ ] (فعل امر) امر بر درآمدن یعنی بدرون آی . (از برهان ) (جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ). و رجوع به درآمدن شود.- برای و درای ؛ برو بیا.- || کنایه از شکوه و جلال و هیمنه و خدم و حشم : اگر به عهد منندی و در زمانه ٔ من مراستی ز میانشان همه برای...
-
جستوجو در متن
-
یاوه گو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹یاوهگوی› yāvegu بیهودهگو؛ کسی که سخنان بیهوده و بیمعنی بگوید؛ هرزهدرای؛ یاوهدرای.
-
درا
واژگان مترادف و متضاد
جلاجل، درای، زنگ، ناقوس
-
جرس
واژگان مترادف و متضاد
جلاجل، درای، زنگ
-
درا
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) نک درای .
-
دِرِنگ و دِرِنگ
فرهنگ گنجواژه
صدای زنگ و درای.
-
شانلی
واژهنامه آزاد
درای حرمت و احترام
-
input resistance
واژهنامه آزاد
اَندَرویسِگی، ویسِگیِ دَرآی. (زبانزدِ دانشی).