کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دراینده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دراینده
/darāyande/
معنی
گوینده؛ کسی که سخنی بگوید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دراینده
لغتنامه دهخدا
دراینده . [ دَ ی َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از دراییدن . سراینده .گوینده . آوازکننده . (برهان ) (آنندراج ) : دراینده هر سو درای شترز بانگ تهی مغز را کرده پر.نظامی .
-
دراینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] darāyande گوینده؛ کسی که سخنی بگوید.
-
واژههای مشابه
-
درآینده
لغتنامه دهخدا
درآینده . [ دَ ی َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از درآمدن . داخل شونده . واردشونده .بدرون آینده . داخل . (دهار). سالک . میخَط. (منتهی الارب ). وارد. (دهار). هادف . (منتهی الارب ) : خورشید سپهر و کرم و جود و سخائی نور تو درآینده ز هر روزن و هر در. س...
-
واژههای همآوا
-
درآینده
لغتنامه دهخدا
درآینده . [ دَ ی َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از درآمدن . داخل شونده . واردشونده .بدرون آینده . داخل . (دهار). سالک . میخَط. (منتهی الارب ). وارد. (دهار). هادف . (منتهی الارب ) : خورشید سپهر و کرم و جود و سخائی نور تو درآینده ز هر روزن و هر در. س...
-
جستوجو در متن
-
آجل
فرهنگ واژههای سره
پس آینده، درآینده، دیررس
-
کارع
لغتنامه دهخدا
کارع . [رِ ] (ع ص ) درآینده ٔ در آب . (منتهی الارب ). درآینده ٔدر آب ، خواه آب بنوشد و یا ننوشد. (ناظم الاطباء).
-
درایان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [قدیمی] darāyān در حال حرف زدن؛ دراینده؛ گوینده.
-
prospective
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آینده نگر، مربوط به اینده، موثر دراینده
-
درا
لغتنامه دهخدا
درا. [ دَ ] (نف مرخم ) مخفف دراینده . و آن بیشتر به صورت ترکیب آید، چنانکه : خام درا.هرزه درا. یافه درا. یاوه درا. رجوع به دراینده شود.
-
متدهکم
لغتنامه دهخدا
متدهکم . [ م ُ ت َ دَ ک ِ ] (ع ص ) درآینده در کار سخت . (آنندراج ). در کار سخت درآینده . (ناظم الاطباء). || بناخواست درآینده در چیزی . || متکبر و گستاخ و بی ادب و ستمگر و جابر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تدهکم شود.
-
ضاوی
لغتنامه دهخدا
ضاوی . (ع ص ) مرد درآینده در شب . (منتهی الارب ). || (اِخ ) نام اسبی است .
-
موغل
لغتنامه دهخدا
موغل . [ غ ِ ] (ع ص ) به شتاب درآینده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).