کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درایت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درایت
/derāyat/
معنی
آگاهی داشتن؛ دانستن؛ دریافتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آگاهی، ادراک، تدبیر، دانایی، فراست، کیاست، هوش
فعل
بن گذشته: درایت کرد
بن حال: درایت کن
دیکشنری
discernment, judgment, mind, mind's eye, sapience, sense, understanding, wisdom
-
جستوجوی دقیق
-
درایت
واژگان مترادف و متضاد
آگاهی، ادراک، تدبیر، دانایی، فراست، کیاست، هوش
-
درایت
فرهنگ فارسی معین
(دِ یَ) [ ع . درایة ] 1 - (اِمص .) دریافت ، آگاهی . 2 - (اِ.) مزاج ، عادت . 3 - سرشت ، نهاد. 4 - (مص م .) دانستن ، دریافتن .
-
درایت
لغتنامه دهخدا
درایت . [ دِ ی َ ] (ع اِمص ) درایة. دانستن . عقل . دانش . (غیاث ). علم . معرفت . (ناظم الاطباء). دریافت . دریافتن . بدانستن . عرفان . معرفت . وقوف . آگاهی . دانایی . بقیة : هرگاه که زمام آن بدست اهتمام او دادندی در آن آثار کفایت و درایت و ابواب امانت...
-
درایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: درایة] derāyat آگاهی داشتن؛ دانستن؛ دریافتن.
-
درایت
دیکشنری فارسی به عربی
کياسة
-
واژههای مشابه
-
فهم و درایت
فرهنگ گنجواژه
زیرکی.
-
هوش و درایت
فرهنگ گنجواژه
ذکاوت.
-
واژههای همآوا
-
درایة
لغتنامه دهخدا
درایة. [ دِ ی َ ] (ع مص ) دانستن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). دانستن چیزی را، یا دانستن به نوعی از حیله . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دری . دریة. دریان . || درایت . درایه . علم به چیزی ، وگویند علم به چیزی با تکلف و حیله ....
-
درعیة
لغتنامه دهخدا
درعیة. [ دَ ی َ ] (اِخ ) واحه ای در نجد، عربستان سعودی واقع در حدود 20 کیلومتری شمال غربی ریاض پایتخت سابق آل سعود. وادی حنیفه از آن می گذرد. از آبادیهای آن بجیری است که مسکن ابن عبدالوهاب و بسیاری از علمای خاندان او بوده است ، و مقبره ٔ وی در همانجا...
-
درعیة
لغتنامه دهخدا
درعیة. [ دِ عی ی َ ] (ع اِ) پیکانی که در زره درآید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، دَراعی ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
عزم و حزم
فرهنگ گنجواژه
درایت.
-
کیاست و لیاقت
فرهنگ گنجواژه
درایت.