کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دراک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دراک
/darrāk/
معنی
۱. دریابنده؛ نیکدریابنده.
۲. کسی که هر چه را بخواهد و طلب کند دریابد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دراک
فرهنگ فارسی معین
(دَ رّ) [ ع . ] (ص .) کسی که امور را دریابد، نیک دریابنده .
-
دراک
لغتنامه دهخدا
دراک . [ دَ ک ِ ] (ع اِ فعل ) اسم فعل است به معنی امر، یعنی «أدرک » و درک کن ، کاف آن بسبب اجتماع ساکنین مکسور شده است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دراک
لغتنامه دهخدا
دراک . [ دَ] (اِخ ) نام اصلی و فارسی شهر دورق ، که در خوزستان بود. (از دائرة المعارف فارسی ). رجوع به دورق شود.
-
دراک
لغتنامه دهخدا
دراک . [ دَرْ را ] (ع ص ) نیک دریابنده . (منتهی الارب ) (دهار).درک کننده آنچه را میخواهد. (از اقرب الموارد). کثیرالادراک . که زود دریابد. که آسان دریابد : عاقل و شاعر و دراک و ادیب و هشیار. ناصرخسرو.عقل پاک آن و نفس دراک این به از این نیست در ثنا گفت...
-
دراک
لغتنامه دهخدا
دراک . [ دِ ] (اِخ ) نام کوهی به دوفرسنگی شیراز و در آنجا انبارهای برف ساخته اند. به زمستان بر او برف جمع می کنند و به تابستان به شیراز برند و بنیاد برف شیراز بر آن است . و در بهار سیلاب این کوه بر ظاهر شهر شیراز می گذرد و به بحیره ٔ ماهلویه می رود. ...
-
دراک
لغتنامه دهخدا
دراک . [ دِ ] (ع ص ) متلاحق و پیوسته : سیر دراک ؛ سیر و حرکت متصل و پی درپی . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام سگی است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دراک
لغتنامه دهخدا
دراک . [ دِ ] (ع مص ) دررسیدن اسب جانور دشتی را. || پیاپی شدن چیزی بر چیزی . || در پی آواز رفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مُدارکة. و رجوع به مدارکة شود. || اندریافتن . (المصادر زوزنی ).
-
دراک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] darrāk ۱. دریابنده؛ نیکدریابنده.۲. کسی که هر چه را بخواهد و طلب کند دریابد.
-
واژههای مشابه
-
دراک موسی
لغتنامه دهخدا
دراک موسی . [ دِ سا ] (اِخ ) نام یکی از نه دروازه ٔ شهر شیراز بوده است . (از نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ج 3 ص 114).
-
جستوجو در متن
-
سماع
لغتنامه دهخدا
سماع . [ س َ ] (ع اِ فعل ) اسم فعل یعنی بشنو، مانند: دراک و مناع ؛ ای ادرک و امنع. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
باب نو
لغتنامه دهخدا
باب نو. [ ب ِ ن َ ] (اِخ ) یکی از نه دروازه ٔ شهر شیراز: ... شهر شیراز هفده محله است و نه دروازه دارد، اصطخر و دراک موسی و بیضا و کازرون و سلم و فسا و باب نو و دولت و سعادت ...
-
فهیم
لغتنامه دهخدا
فهیم . [ ف َ ] (ع ص ) نیک دریابنده . دراک . تیزفهم . زودفهم . (یادداشت مؤلف ). بافهم . دانا. (فرهنگ فارسی معین ) : به زمانی نکت و علم و ادب یاد کنی وین ندیده ست در این عصر کس از هیچ فهیم . فرخی .ستمگران را چون جایگه چنین باشدستمگری نکند مردم لبیب و ...
-
خارس می تی لنی
لغتنامه دهخدا
خارس می تی لنی . [رِ ل ِ ] (اِخ ) یکی از راویان است که می گوید: کالیس تن را پس از اینکه توقیف کردند هفت ماه در زندان بماند، تا وی را در مجلس مشورتی محاکمه کنند و بعد زمانی که اسکندر با مالی ین های اکس دراک (یکی از مردمان هند) می جنگید زخمی برداشت ، و...