کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دراغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دراغ
لغتنامه دهخدا
دراغ . [ دَ ](اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد، واقع در 13هزارگزی خاور بوکان و 13هزارگزی خاورراه شوسه ٔ بوکان به میاندوآب . آب آن از زرینه رود و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
واژههای همآوا
-
دراق
لغتنامه دهخدا
دراق . [ دَرْ را ] (ع اِ) تریاق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یکی آن دراقة است . (از اقرب الموارد). || می . (منتهی الارب ). خمر. || درختی است میوه دار و میوه ٔ آن . (از اقرب الموارد). شفتالو. هلو (معمول در سوریه ). (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
دراق
لغتنامه دهخدا
دراق . [ دِ ] (ع اِ) ج ِ دَرَقَة. (منتهی الارب ). رجوع به درقة شود.
-
جستوجو در متن
-
دوراغ
لغتنامه دهخدا
دوراغ . (اِ) دوغ و ماستی که شیر بر آن دوشیده باشند. و آن دراصل دوغ راغ بوده یعنی دوغی که از صحرا و کوه آورده اند و بر اثر کثرت استعمال ، دوراغ متداول است . (از آنندراج ) (از برهان ) (از انجمن آرا). شیراز. (یادداشت مؤلف ). در مشهد دراغ می گویند. رجوع...