کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دراز و دیلاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دراز و دیلاق
فرهنگ گنجواژه
قد بلند.
-
واژههای مشابه
-
دِراز
لهجه و گویش بختیاری
derâz 1. دراز؛ 2. در مسیر، در طول. derâz roxuna>:در مسیر رودخانه> .
-
گردن دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gardanderāz ۱. آنکه گردن دراز دارد؛ درازگردن.۲. احمق.
-
آستین دراز
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص .) طماع ، آزمند.
-
دراز دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص ل .) طول دادن ، به درازا کشاندن .
-
دراز کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - طولانی کردن . 2 - به فلک بستن .
-
دراز گوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - الاغ ، خر. 2 - خرگوش .
-
زبان دراز
فرهنگ فارسی معین
( ~. دِ) (ص مر.) گستاخ .
-
دراز خفتن
لغتنامه دهخدا
دراز خفتن . [ دِ خ ُ ت َ ] (مص مرکب ) دراز کشیدن . به پشت خفتن . استلقاء. اِجلعباب . (منتهی الارب ).
-
دراز ساختن
لغتنامه دهخدا
دراز ساختن . [ دِ ت َ ] (مص مرکب ) دراز کردن . طویل قرار دادن : تطریح ، تمتیع، طِرمحة؛ دراز ساختن بنا.(از منتهی الارب ). || ممتد کردن . کشیدن .
-
دراز کشانیدن
لغتنامه دهخدا
دراز کشانیدن . [ دِ ک َ /ک ِ دَ ] (مص مرکب ) اطاله . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
دراز گزاردن
لغتنامه دهخدا
دراز گزاردن . [ دِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) طول دادن گفتار یا تعبیری .- دراز گزاردن نماز ؛ طول دادن آن : کلید در دوزخست آن نمازکه در چشم مردم گزاری دراز.سعدی .
-
دراز نمودن
لغتنامه دهخدا
دراز نمودن . [ دِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دراز کردن : اِعتثام ؛ دراز نمودن دست را. (از منتهی الارب ).
-
فلفل دراز
لغتنامه دهخدا
فلفل دراز. [ ف ِ ف ِ دِ ] (اِ مرکب ) عرق الذهب . دارفلفل . دارپلپل . (یادداشت مؤلف ). فلفل دار.