کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درازقد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درازقد
/derāzqad/
معنی
بلندقامت؛ بلندبالا؛ درازبالا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
درازقد
لغتنامه دهخدا
درازقد. [ دِ ق َ ] (ص مرکب ) که قدی دراز دارد. طویل القد. درازقامت . بلندبالا. بلنداندام : آنچه کوتاه جامه شد جسدش کردم از نظم خود درازقدش . نظامی .عَشَنَّق ؛سبک و کم گوشت درازقد. (از منتهی الارب ). عَیْهَمی ّ؛ سطبر درازقد. (منتهی الارب ).
-
درازقد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] derāzqad بلندقامت؛ بلندبالا؛ درازبالا.
-
جستوجو در متن
-
درازبالا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] derāzbālā درازقد؛ بلندقامت؛ بلندبالا.
-
سبغانه
لغتنامه دهخدا
سبغانه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (ص ) درازقد و کشیده بالا. (برهان ) (آنندراج ).
-
عیهمی
لغتنامه دهخدا
عیهمی . [ ع َ هََ می ی ] (ع ص نسبی ) سطبر درازقد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
گنز
لغتنامه دهخدا
گنز. [ گ َ ] (اِ) در دیلمان و گیلان ، شخص درازقد. (فرهنگ گیلکی منوچهر ستوده ص 215).
-
عشنق
لغتنامه دهخدا
عشنق . [ ع َ ش َن ْ ن َ] (ع ص ) درازقد سبک و کم گوشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عُشانِق . ج ، عَشانقة. (اقرب الموارد).
-
کشیده بالا
لغتنامه دهخدا
کشیده بالا. [ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) درازبالا. درازقد. طویل القامه . (ناظم الاطباء). درازقامت . (آنندراج ). بلندقد. (یادداشت مؤلف ). ممشوق . (حبیش تفلیسی ). رشیق . آخته بالا. رساقامت . رجوع به ترکیبات ذیل کشیده شود.
-
سرعوفة
لغتنامه دهخدا
سرعوفة. [ س ُ ف َ ] (ع ص ) تأنیث سرعوف . زن درازقد نازک اندام . (منتهی الارب ). ج ، سراعیف . (اقرب الموارد). || (اِ) ملخ . || کرمک جامه خوار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
عشة
لغتنامه دهخدا
عشة. [ ع َش ْ ش َ ] (ع اِ) درخت کم شاخ باریک شاخ در جای خراب رسته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زمین درشت و خشک . (منتهی الارب ). زمین کم درخت ، و گویند زمین سخت . || نخل ، هرگاه سعف و برگ آن اندک گردد و انتهای آن باریک شود. (از اقرب الموارد...
-
بالا بلند
لغتنامه دهخدا
بالا بلند. [ ب ُ ل َ ] (ص مرکب ) آخته بالا. درازقامت . (آنندراج ). بلندقامت . درازقد. (ناظم الاطباء). کشیده قد. بلنداندام . طویل القامة. بلندبالا : در آخر یکی مادیان بد سمندقوی هیکل و تند و بالابلند. فردوسی . || مجازاً، معشوق زیبا و آخته قامت : ز دست...
-
عیطموس
لغتنامه دهخدا
عیطموس . [ ع َ طَ ](ع ص ) زن تمام اندام ، و شتر قوی هیکل تمام خلقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کامل خلقت از شتران و زنان . (از اقرب الموارد). || زن نیکوصورت ، یا زن خوب شکل درازبالای پرگوشت نازاینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ا...
-
جبلهنج
لغتنامه دهخدا
جبلهنج . [ ج َ ل َ هََ ] (معرب ، اِ) جبرآهنگ . جبلاهنگ . جلبهنگ . در اختیارات بدیعی چنین آمده : جبلاهنگ و جبلهنگ نیز گویند. بپارسی جبراهنگ گویند و آن تخم زرد خار است و بیخ وی تربد زرداست و گویند تخم دند سیاه است و فعل وی مانند فعل خربق بود و بهترین و...
-
اللتیا
لغتنامه دهخدا
اللتیا. [ اَل ْ ل َ / ل ُ ت َی ْ یا ] (ع اِ موصول ) مصغر اَلَّتی . رجوع به اقرب الموارد و التی شود. || (اِ) بمعنی بلا و داهیه ٔ بزرگ . (مجمعالامثال میدانی ). گویند: وقع فلان فی اللتیا و التی ؛ یعنی فلانی گرفتار بلای بزرگ و کوچک شد. دو کلمه ٔ اللتیا و...