کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دراج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دراج
/dorrāj/
معنی
پرندهای شبیه کبک، با پرهای خالدار سیاه و سفید که گوشت لذیذی دارد؛ پور؛ جرب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دراج
فرهنگ فارسی معین
(دُ رّ) [ ع . ] (اِ.) پرنده ای است شبیه کبک ، اما چاق تر که بال هایش خال های سیاه و سفید دارد.
-
دراج
لغتنامه دهخدا
دراج . [ ] (اِخ ) نام شهر اپیدامنوس در آرناؤودستان . قصبه و ناحیه ای در ساحل دریای آدریاتیک در یوگسلاوی . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
دراج
لغتنامه دهخدا
دراج . [ دَ ](اِخ ) ابن زراعه ٔ شبابی ، امیر مکه . (منتهی الارب ).
-
دراج
لغتنامه دهخدا
دراج . [ دَرْ را ] (اِخ ) ابوالحسین سعیدبن حسین ، به این نسبت معروف شده است . (الانساب سمعانی ).
-
دراج
لغتنامه دهخدا
دراج . [ دُرْ را ] (اِخ ) دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، در 29هزارگزی شمال باختری قره آغاج و هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مراغه - پیمانه . کوهستانی ، معتدل . 480 تن سکنه . آب آن از چشمه سارها. محصول : غلات ، نخود، بزرک . شغل اهالی : زر...
-
دراج
لغتنامه دهخدا
دراج . [ دُرْ را ] (ع اِ) مرغی است رنگین مانند تذرو . طراج . دراجه . ابوشعیب . ابوالحجاج . ابوخطار. (صبح الاعشی ). ابوضبه . (المرصع). پورنر. (مهذب الاسماء). مرغی است رنگین مانند تذرو (و یستوی ، فیه المذکر و المؤنث ). (منتهی الارب ). بفارسی پور و جرب...
-
دراج
لغتنامه دهخدا
دراج . [دَرْ را ] (اِخ ) ابن سمعان . ابوالسمع. تابعی است .
-
دراج
لغتنامه دهخدا
دراج . [دَرْ را ] (ع ص ) سخن چین . || بسیارنده و درج کننده . || (اِ) خارپشت . (منتهی الارب ).
-
دراج
دیکشنری عربی به فارسی
قرقاول , مرغ بهشتي
-
دراج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) dorrāj پرندهای شبیه کبک، با پرهای خالدار سیاه و سفید که گوشت لذیذی دارد؛ پور؛ جرب.
-
واژههای مشابه
-
ابوالحسین دراج
لغتنامه دهخدا
ابوالحسین دراج . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ن ِ دَرْ را ] (اِخ ) شاگرد ابراهیم خواص . او درک صحبت ابوعمرو دمشقی و ابوعمران مزین کرده است . وفات وی به سال 320 هَ . ق . است .
-
ربیعةبن دراج
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن دراج . [ رَ ع َ ت ِ ن ِ دُرْ را ] (اِخ ) ابن عنس بن وهبان بن وهب بن حذاقةبن جمح قرشی جمحی ... از صحابه بود. در غزوه ٔ بدر شرکت کرد و تا عهد عمر زنده بود، و گویا از مسلمانانی بود که در روز فتح مکه شرکت جست و درشمار راویان است . زبیر گفته است ک...
-
جستوجو در متن
-
طراج
لغتنامه دهخدا
طراج . [ طُرْ را ] (ع اِ) دُرّاج . رجوع به دراج شود.