کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درآویختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درآویختن
/dar[']āvixtan/
معنی
۱. گلاویز شدن.
۲. [قدیمی] آویزان شدن؛ چنگ درزدن.
۳. (مصدر متعدی) [قدیمی] آویزان کردن؛ معلق ساختن.
۴. (مصدر متعدی) [قدیمی] سرنگون کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
درآویختن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. تَ) (مص م .) 1 - گلاویز شدن ، چنگ زدن . 2 - آویزان شدن .
-
درآویختن
لغتنامه دهخدا
درآویختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) آویختن . آویزان کردن . معلق نمودن . (ناظم الاطباء).انشاب . تعلیق . (دهار) (المصادر زوزنی ) : به هر جای دیبا درآویختندهمه کوی و برزن درم ریختند. فردوسی .لاله به شمشاد برآمیختندژاله به گلنار درآویختند. منوچهری .کباب از ...
-
درآویختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) dar[']āvixtan ۱. گلاویز شدن.۲. [قدیمی] آویزان شدن؛ چنگ درزدن.۳. (مصدر متعدی) [قدیمی] آویزان کردن؛ معلق ساختن.۴. (مصدر متعدی) [قدیمی] سرنگون کردن.
-
واژههای مشابه
-
دست درآویختن
لغتنامه دهخدا
دست درآویختن . [ دَ دَ ت َ ] (مص مرکب ) دست زدن . متمسک شدن . چنگ زدن : دست درآویز بفتراک دل آب تو باشد که شوی خاک دل . نظامی .چو نافش بریدند و روزی گسست به پستان مادر درآویخت دست .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
مشت و دروش/درفش
لهجه و گویش تهرانی
درآویختن ضعیف و قوی
-
گلاویز
واژگان مترادف و متضاد
۱. درآویختن ۲. درگیر، دستبهیقه
-
شانه کاری
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (حامص .) درآویختن با کسی ، زد و خورد کردن .
-
آگیشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) 'āgišidan ۱. آویختن؛ درآویختن.۲. آویزان شدن.۳. پیچیدن.
-
بشلیدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ شَ دَ) (مص م .) درآویختن ، بر هم چسبیدن .
-
تعلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'alloq ۱. آویخته شدن؛ درآویختن به چیزی.۲. دلبستگی داشتن به کسی یا چیزی؛ علاقه و پیوستگی داشتن.
-
شانه کاری
لغتنامه دهخدا
شانه کاری . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) کنایه از درآویختن به کسی باشد یعنی با آن شخص در مقام زد و خورد درآید. (برهان قاطع). درآویختن هر چیز عموماً و درآویختن با کسی تا آن شخص در مقام زد و خورد آید خصوصاً. (بهار عجم ) (آنندراج ) : کمال ار سر ندارد باتو...
-
ناویختنی
لغتنامه دهخدا
ناویختنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) که آویختنی نیست . که از درآویختن و آویزان کردن نیست . مقابل آویختنی .
-
لجن
لغتنامه دهخدا
لجن . [ ل َ ج َ ] (ع مص ) درآویختن به چیزی . (منتهی الارب ).