کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درآوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درآوردن
/dar[']āvardan/
معنی
۱. بیرون آوردن؛ ظاهر ساختن.
۲. [قدیمی] داخل کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
ablate, extract, extraction, extricate, siphon
-
جستوجوی دقیق
-
درآوردن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. وَ دَ) (مص م .) 1 - داخل کردن . 2 - بیرون آوردن . 3 - (عا.) کسب کردن ، به دست آوردن .
-
درآوردن
لغتنامه دهخدا
درآوردن . [ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) داخل کردن . فروبردن . وارد کردن . بدرون بردن . سپوختن . غرقه کردن . ادخال . (دهار). ایراد. ایلاج . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). غَلغلة. (منتهی الارب ). مُدخَل . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ): ادمان ، اسلاک ، سل...
-
درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) dar[']āvardan ۱. بیرون آوردن؛ ظاهر ساختن.۲. [قدیمی] داخل کردن.
-
درآوردن
لهجه و گویش تهرانی
بیرون کشیدن، خارج نمودن، پول بدست آوردن
-
واژههای مشابه
-
دراوردن
دیکشنری فارسی به عربی
انفجر , تطور
-
پدر درآوردن، پدر جد درآوردن.
لهجه و گویش تهرانی
بیرون آوردن پدر یا نیای دشمن از گور(جلوی چشم آوردن)
-
حرف درآوردن
واژگان مترادف و متضاد
شایع کردن، شایعه ساختن، شایعهپراکنی کردن، شایعه پراکندن
-
تلافی درآوردن
واژگان مترادف و متضاد
انتقام گرفتن، تقاص گرفتن
-
صدا درآوردن
لغتنامه دهخدا
صدادرآوردن . [ ص َ / ص ِ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) بانگ درآوردن . آواز از خود درآوردن . رجوع به صدا شود.
-
وادنگ درآوردن
لغتنامه دهخدا
وادنگ درآوردن . [ دَ دَ وَ دَ ] (مص مرکب )رجوع به وادنگ آوردن و دبه کردن و دبه آوردن شود.
-
واقول درآوردن
لغتنامه دهخدا
واقول درآوردن . [ ق َدَ وَ دَ ] (مص مرکب ) واقول آوردن . پس از قبول نکول کردن . پس از اعتراف انکار کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
teething, odontiasis
دنداندرآوردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] رویش و بیرون آمدن دندانهای شیری
-
بساط درآوردن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. دَ. وَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: اَلَم شنگه راه انداختن .
-
بازی درآوردن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. وَ دَ) (مص ل .) 1 - نمایش دادن . 2 - ادا درآوردن . 3 - بهانه تراشیدن و از انجام کار طفره رفتن . 4 - آزار دادن ، اذیت کردن .