کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درآمیختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درآمیختن
/dar[']āmixtan/
معنی
۱. مخلوط کردن؛ درهم ساختن.
۲. (مصدر لازم) مخلوط شدن؛ آمیزش پیدا کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
marry, mingle, mix, incorporate, intermingle, intermix, scramble, temper, wind
-
جستوجوی دقیق
-
درآمیختن
لغتنامه دهخدا
درآمیختن . [ دَ ت َ ](مص مرکب ) آمیختن . مخلوط شدن . ممزوج شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). التیاث . (از منتهی الارب ) : وزین شیوه سخنهایی برانگیخت که از جان پروری با جان درآمیخت . نظامی .اعتکار و تعاکر؛ با هم درآمیختن قوم در حرب . تداغش و دَغوَشَة؛ درآم...
-
درآمیختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) dar[']āmixtan ۱. مخلوط کردن؛ درهم ساختن.۲. (مصدر لازم) مخلوط شدن؛ آمیزش پیدا کردن.
-
واژههای مشابه
-
رنگ درآمیختن
لغتنامه دهخدا
رنگ درآمیختن . [ رَ دَ ت َ ] (مص مرکب ) رنگ آمیختن . نیرنگ ساختن . حیله کردن . مکر بکار بردن . رجوع به رنگ آمیختن و رنگ شود : ز هرگونه رنگ اندرآمیختی دل شاه توران برانگیختی .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
مخلوط کردن
فرهنگ واژههای سره
آمیختن ، درآمیختن
-
commix
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمکی، مخلوط کردن، بهم ریختن، درامیختن
-
commixes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمدی ها، مخلوط کردن، بهم ریختن، درامیختن
-
شبک
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (مص م .) درآمیختن ، به یکدیگر در آوردن چیزی را.
-
اخجاء
لغتنامه دهخدا
اخجاء. [ اِ ] (ع مص ) الحاح کردن در سؤال . || بسیار درآمیختن .
-
enciphered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اشغال شده، برمز نوشتن، سری کردن، رمز نوشتن، با رمز درامیختن
-
pesticide pollution
آلودگی آفتکُش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- زراعت و اصلاح نباتات، مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] آلودگی حاصل از درآمیختن آفتکشها با مواد غذایی و هوا و آب و خاک
-
زهه
فرهنگ فارسی معین
(زِ هَ یا هِ) (اِمص .) به دست آوردن نتیجه از درآمیختن نر و ماده ؛ نتاج ، تخم گیری .
-
شعة
لغتنامه دهخدا
شعة. [ ش َ ع َ ] (ع مص ) درآمیختن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اخقاء
لغتنامه دهخدا
اخقاء.[ اِ ] (ع مص ) درآمیختن با زنی که شرم فراخ دارد.