کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درآمد بار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پس درآمد
لهجه و گویش تهرانی
عقبه،خاتمه
-
پیش درآمد
لهجه و گویش تهرانی
مقدمه
-
fare box revenue
درآمد بلیتفروشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] درآمدی که بنگاههای حملونقل عمومی از جمعآوری کرایه به دست میآورند
-
average food service check
درآمد سرانۀ غذا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] عددی که از تقسیم درآمد حاصل از فروش یک نوبت یا دوره عرضۀ غذا بر تعداد مهمانان در همان نوبت یا دوره به دست میآید
-
پرچم به اهتزاز درآمد
دیکشنری فارسی به عربی
ترفرف العلم
-
درامد کشیش بخش
دیکشنری فارسی به عربی
منزل کاهن الابرشية
-
درآمد پدرم 27436 تومان در ماه است.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: darâmad-e buwâm vis-o haf hezâr-o čârsad-o si-yo šiš toman-a dar mâh. طاری: darâmad-e peyem mâh-e vis-o haf hezâr-o čârsây-o si-yo šaš tuman-a. طامه ای: darâmad-e bâbâm mâhi vis-o haf hezâr-o čârsad-o si-yo šaš toman-e. طرقی: darumad-e pey(o...
-
جستوجو در متن
-
تنگ بار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tangbār ۱. [مجاز] آستان و درگاهی که بار یافتن در آن دشوار باشد: ◻︎ دل شه در آن مجلس تنگبار / به ابرو فراخی درآمد به کار (نظامی۶: ۱۰۷۹).۲. [مجاز] ویژگی کسی که هیچکس را نزد خود بار ندهد و راه یافتن به او ممکن نباشد.۳. (اسم) از نامهای ب...
-
حاصل
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازده، برآیند، ثمر، ثمره، راندمان، عملکرد، ماحصل، محصول، مولود، نتیجه ۲. بار، برداشت، ثمر، میوه ۳. بهره، سود، درآمد، فایده، نفع ≠ ضرر، زیان ۴. خلاصه، مختصر ۵. القصه
-
اتاء
لغتنامه دهخدا
اتاء. [ اَ / اِ ] (ع اِ) حاصل و درآمد هر چیز از حبوب و از بار خرمابن و نتاج حیوان وشیر آنها: کَم اِتاء ارضک ؛ چند است حاصل زمین تو؟- ارض ذات اتاء ؛ زمین برومند. (مهذب الاسماء).
-
دامائو
لغتنامه دهخدا
دامائو. [ ءُ ] (اِخ ) نام بندر کوچکی بناحیه ٔ گجرات هندوستان دارای هفت هزار سکنه و آنجا از قرن شانزدهم ببعد مستعمره ٔ دولت پرتغال بود و در آذر ماه 1340 (دسامبر 1961) بار دیگر بتصرف دولت هند درآمد.
-
بار
لغتنامه دهخدا
بار. (اِ) پشته ٔ قماش و خروار و آنچه بر پشت توان برداشت . (برهان ). پشتواره است و آن پشته ها باشد کوچک از هیزم و علف و غیره که بر پشت بندند. کاره . (برهان : کاره ).حمل و بسته و هر چیز که برای حمل کردن فراهم کنند. (ناظم الاطباء). چیزی که بر سر و پشت و...
-
موزولوس
لغتنامه دهخدا
موزولوس . [ م ُ زُ ] (اِخ ) موزول . ساتراپ ایرانی کاریه متوفای 353 ق . م . که از حدود 376 تا 353 ق . م . در کاریه حکومت داشت و یک بار بر اردشیر دوم پادشاه ایران شورید، ولی بعداً ازدر اطاعت درآمد.
-
جمازه
لغتنامه دهخدا
جمازه . [ ج َ زَ ] (ع ص ) مخفف جَمّازه ، بمعنی شتر تیزرو. اشتر تیزرفتار. (غیاث اللغات ) : گر سوی بتی جمازه رانم خود را ز بتان خود رهانم . نظامی .سر از بار سنگین درآمد بسنگ جمازه بتنگ آمد از راه تنگ .نظامی .
-
بخارست
لغتنامه دهخدا
بخارست . [ ب ُ رِ ] (اِخ ) پایتخت رومانی . واقع در دشت دالاشی ، بر کنار رود دیمبوویتزا، شهری صنعتی و تجارتی است . در 1769 م . بتصرف ترکان درآمد، سپس چند بار به دست اتریشیها و روسها و آلمانیها فتح شد و در 1916 در تصرف آلمانها بود. 1237000 تن سکنه دارد...