کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اقدام دد منشانه
دیکشنری فارسی به عربی
إِجراءٌ هَمَجي
-
وُرْ دَمْ دَدَ
لهجه و گویش گنابادی
wardamdada در گویش گنابادی یعنی لو دادن ، راپرت دادن ، گزارش دادن ، جاسوسی ، خبرکشی ، به خطر انداختن ، جلو انداختن کسی برای کاری که راضی نیست ، تحریک کردن ، وسوسه کردن
-
دَد و آل
فرهنگ گنجواژه
موجودات وحشی و خطرناک.
-
دَد و دیو
فرهنگ گنجواژه
موجودات خطرناک.
-
دیو و دد
فرهنگ گنجواژه
موجودات شریر.
-
دام و دد
فرهنگ گنجواژه
حیوانات اهلی و وحشی.
-
واژههای همآوا
-
دَدَ
لهجه و گویش گنابادی
dada در گویش گنابادی یعنی کودک ، نوزاد ، خردسال ، مشغول عشق و حال
-
دَدَ
لهجه و گویش بختیاری
dada خواهر، خواهر بزرگتر.
-
جستوجو در متن
-
سبع
فرهنگ واژههای سره
دد
-
درنده
واژگان مترادف و متضاد
دد، سبع، وحشی
-
حیوان
فرهنگ واژههای سره
جانور، جاندار، دد
-
وحشی
فرهنگ واژههای سره
بیابانی، دد، ددمنش، درنده
-
savagery
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وحشیگری، بی رحمی، دد و دام
-
سبع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: اَسبُع و سِباع و سُبُوع] [قدیمی] sabo' جانور درنده؛ دد.