کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دداً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دداً
لغتنامه دهخدا
دداً. [ دَ دَن ] (ع اِ) دد. ددن . ددد. بازی . (منتهی الارب ). رجوع به دد و ددن شود.
-
جستوجو در متن
-
صدان
لغتنامه دهخدا
صدان . [ ص ُدْدا ] (ع اِ) دو کرانه ٔ بلند از سر. (منتهی الارب ).
-
حدادی
لغتنامه دهخدا
حدادی . [ ح َدْدا ] (اِخ ) او راست : «تحفة اللغة». (کشف الظنون ).
-
ددن
لغتنامه دهخدا
ددن . [ دَ دَ ] (ع اِ) بازی . دید. لعب . لهو. دَدَاً. دیدان . (منتهی الارب ).
-
دیدان
لغتنامه دهخدا
دیدان . [ دَ ی َ ] (ع اِ) ددن . دد. دداً. دَیْد. بازی . (منتهی الارب ). لهو و لعب . (از اقرب الموارد).
-
کداء
لغتنامه دهخدا
کداء. [ ک َددا ] (ع ص )بسیار گدایی کننده . (یادداشت مؤلف ). علی الکداء ویحک کم تکدی . (از ترجمان البلاغه ٔ رادویانی ، ص 108).
-
دد
لغتنامه دهخدا
دد. [ دَ ] (ع اِ) بازی . (از مهذب الاسماء). هزل . لهو. بازی . و فی الحدیث : ما انا من دد و لاالدد منی . و فیه لغات هذا: دد. دداً. ددن و ددد. || پاره ای از زمان . (از منتهی الارب ).
-
معدان
لغتنامه دهخدا
معدان . [ م َ ع َدْدا ] (ع اِ) جای دفته ٔ (کذا) زین از هر دو پهلو. (منتهی الارب ذیل «ع دد»). دوپهلوی انسان و جز انسان و گویند جای دو پای سوار براسب که شامل است بر فاصله ٔ رأس دو کتف اسب تا قسمت عقب شکم آن . (از اقرب الموارد ذیل معد). آنچه میان سر دو...
-
حدادی
لغتنامه دهخدا
حدادی . [ ح َدْدا ] (اِخ ) طاهربن محمدبن نصربن حسین بن سپهبد مطوعی صوفی بخاری حدادی واعظ زاهد. او راست : «عیون المجالس و سرور المدارس ». وی از مردم بخارا بود و برخی از پدرانش آهنگر بودند. او در قریه ٔ بزده از اعمال نخشب سکونت داشت و در برده [ کذا ] د...
-
حبونی
لغتنامه دهخدا
حبونی . [ ح َ نا ] (اخ ) نام جایی است که ابن یحیی سمهری درباره ٔ آن چنین سروده است : خلیلی لاتستعجلا و تبینابوادی حبونی هل لهن زوال و لاتیأسا من رحمةاﷲ و اسألابوادی حبونی ان تهب شمال و لاتیاسا ان ترزقا أرجیةکعین المها اعناقهن طوال من الحارثیین الذ...
-
نداف
لغتنامه دهخدا
نداف . [ ن َدْدا ] (ع ص ) پنبه زن . (دهار) (مهذب الاسماء) (آنندراج )(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حلاج . (ناظم الاطباء). محلوج کننده . (فرهنگ خطی ). پنبه بز. پنبه وز. واخنده . نفاش . (یادداشت مؤلف ) : قحبه زنکت آنچه به نداف دهدهر ...