کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دد
/dad/
معنی
جانور درنده مانند شیر، پلنگ، و گرگ: ◻︎ نه هر آدمیزاده از دد بِه است / که دد زآدمیزادۀ بد بِه است (سعدی۲: ۶۲).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جانور، حیوان، درنده، سبع، وحش، وحشی ≠ دام
دیکشنری
animal, beast, brute, predator, predatory, truculent, wild
-
جستوجوی دقیق
-
دد
واژگان مترادف و متضاد
جانور، حیوان، درنده، سبع، وحش، وحشی ≠ دام
-
دد
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِ.) 1 - جانور درنده . 2 - جانورِ غیراهلی .
-
دد
لغتنامه دهخدا
دد. [ دَ ] (اِ) وحش . وحشی . مقابل دام . سبع. (زمخشری ). درندگان . دده . جانور درنده چون شیر و پلنگ و جز آن . جانور درنده از بهایم . حیوان درنده . هر چهارپایی که درنده باشد مثل شیر و گرگ و یوز و سیاه گوش . (غیاث ) : ایا بدتر از دد به مهر و به خوی همی...
-
دد
لغتنامه دهخدا
دد. [ دَ ] (اِخ ) نام وادیی است در شعر طرفة. (معجم البلدان ).
-
دد
لغتنامه دهخدا
دد. [ دَ ] (ع اِ) بازی . (از مهذب الاسماء). هزل . لهو. بازی . و فی الحدیث : ما انا من دد و لاالدد منی . و فیه لغات هذا: دد. دداً. ددن و ددد. || پاره ای از زمان . (از منتهی الارب ).
-
دد
لغتنامه دهخدا
دد. [ دَ دُن ] (ع اِ) بازی . (منتهی الارب ).
-
دد
لغتنامه دهخدا
دد. [ دُ ] (اِ صوت ) به هندی کلمه ای است که جانور چرنده مثل سگ وگربه را بدان رانند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
-
دد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dat، مقابلِ دام] ‹دده› dad جانور درنده مانند شیر، پلنگ، و گرگ: ◻︎ نه هر آدمیزاده از دد بِه است / که دد زآدمیزادۀ بد بِه است (سعدی۲: ۶۲).
-
دد
واژهنامه آزاد
خواهر
-
واژههای مشابه
-
دَدَ
لهجه و گویش گنابادی
dada در گویش گنابادی یعنی کودک ، نوزاد ، خردسال ، مشغول عشق و حال
-
دَدَ
لهجه و گویش بختیاری
dada خواهر، خواهر بزرگتر.
-
کلان دد
لغتنامه دهخدا
کلان دد. [ ک َ دَ ] (اِ مرکب ) مرحوم دهخدا در یادداشتی این کلمه را به «مگاتریوم » از حیوانات پستاندار دوران چهارم معرفةالارضی داده اند. سنگواره ٔ این حیوان در امریکا کشف شده وحیوانی بود بدون دندان بطول پنج متر و به بلندی دو متر، و مگاتریوم مرکب است ....
-
گِرْ دَدَ
لهجه و گویش گنابادی
gerdada در گویش گنابادی یعنی گوزیدن ، سوتی دادن ، خراب کردن کار و نقشه ، کم آوردن ، ضعف نشان دادن
-
دد و دام
لغتنامه دهخدا
دد و دام . [ دَ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )اوابد. (مرکب از: دد، جانور درنده + دام ، جانور بی گزند). از اتباع اند. رجوع به ترکیبات ذیل «دد» شود.