کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دخن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دخن
/doxn/
معنی
ارزن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دخن
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ ع . ] (اِ.) ارزن .
-
دخن
لغتنامه دهخدا
دخن . [ دَ ] (ع مص ) دود برآمدن از آتش . (منتهی الارب ). دودکردن . (زوزنی ) (دهار). دود کردن آتش . || تیره گون گردیدن ستورو همچنین نبات . تیره گون شدن . (منتهی الارب ). دخون .
-
دخن
لغتنامه دهخدا
دخن . [ دَ خ َ ] (ع اِ) دود. || تیرگی : و هدنة علی دخن ؛ ای سکون لعلة لایصلح . || کینه . || بدخلقی . || جوهر شمشیر. || تغییر عقل و دین . || تغییر حسب . (منتهی الارب ). || تباهی دل . (مهذب الاسماء).
-
دخن
لغتنامه دهخدا
دخن . [ دَ خ َ ] (ع مص ) بوی دود گرفتن طعام . (منتهی الارب ).دودگند شدن طعام . (تاج المصادر بیهقی ) (المصاد زوزنی ). || دودگند کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || بد شدن خوی کسی و ردی و پلیدی گردیدن وی . (منتهی الارب ). || هیزم انداختن بر آتش و فاسد گردا...
-
دخن
لغتنامه دهخدا
دخن . [ دَ خ ِ ] (ع ص ) رجل دخن الخلق ؛ مرد تلخ خو. (منتهی الارب ). || ثوب دخن ؛ جامه ٔ دودگن . (مهذب الاسماء).
-
دخن
لغتنامه دهخدا
دخن . [ دُ ] (ع اِ) ارزن . ارزن که بهندی کنکنی یا چنیاست . (منتهی الارب ). غله ای باشد که آن را ارزن و گاورس گویند و بهندی چنیا نامند. (غیاث ). گاورس . (دهار). گاورس یا دانه ای است از گاورس کوچکتر. ارزن ریزترست و گاورس همانست . (یادداشت مؤلف ). گال ...
-
دخن
لغتنامه دهخدا
دخن . [ دُ خ َ ] (ع اِ) ج ِ دخنه . (ازمنتهی الارب ). رجوع به نحبةالدهر دمشقی ص 266 شود.
-
دخن
دیکشنری عربی به فارسی
بخاردادن , دود دادن , ضد عفوني کردن
-
دخن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] doxn ارزن.
-
واژههای مشابه
-
ابن دخن
لغتنامه دهخدا
ابن دخن . [ اِ ن ُ دُ ] (اِخ ) نام کوهی . (المزهر).
-
جستوجو در متن
-
بخاردادن
دیکشنری فارسی به عربی
دخن
-
دود دادن
دیکشنری فارسی به عربی
دخن , دکان
-
ضد عفونی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
دخن , طهر