کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دختری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دختری
/doxtari/
معنی
۱. مربوط به دختر.
۲. (حاصل مصدر) دختر بودن.
۳. (حاصل مصدر) [قدیمی] =پرده 〈 پردۀ بکارت
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بکارت، دوشیزگی، عذرت
دیکشنری
daughterly, girlhood
-
جستوجوی دقیق
-
دختری
واژگان مترادف و متضاد
بکارت، دوشیزگی، عذرت
-
دختری
فرهنگ فارسی معین
(دُ تَ) (حامص .) دوشیزگی ، بکارت .
-
دختری
لغتنامه دهخدا
دختری . [ دُ ت َ ] (حامص ) به معنی دختره باشد که دوشیزگی وبکارت است . (برهان ) (آنندراج ). در زبان عوام بکارت است . (یادداشت مؤلف ). دخترگی . دخترکی : ور صدهزار عذر بگویی گناه رامر شوی کرده را نبود زیب دختری . سعدی .رجوع به دوشیزگی شود. || (حامص ) د...
-
دختری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به دختر) doxtari ۱. مربوط به دختر.۲. (حاصل مصدر) دختر بودن.۳. (حاصل مصدر) [قدیمی] =پرده 〈 پردۀ بکارت
-
واژههای مشابه
-
لاله ٔ دختری
لغتنامه دهخدا
لاله ٔ دختری . [ ل َ / ل ِ ی ِ دُ ت َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) شقائق النعمان . (ریاض الادویه ). آذرگون . رجوع به آذرگون شود. نوعی از لاله است که کنارهای آن بغایت سرخ رنگ باشد و میانش سیاه و آن را آذرگون خوانند و به عربی شقائق النعمان گویند. (برهان ) ...
-
جستوجو در متن
-
girlhood
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دختر بودن، دختری
-
girlhoods
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دخترانه، دختری
-
دخترزا
لهجه و گویش بختیاری
doxtar-zâ نوه دخترى.
-
نبسه
واژهنامه آزاد
نوۀ دختری.
-
دوشیزگی
واژگان مترادف و متضاد
بکارت، دختری، عذرت
-
باکره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: باکرَة] bākere دختری که هنوز شوهر نکرده؛ دوشیزه.
-
tomboy
دختر پسروار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] دختری که رفتار پسرانه دارد
-
نادختری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nādoxtari دختری که از زن یا شوهر دیگر باشد؛ دختراندر.