کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دخترزاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دخترزاده
لغتنامه دهخدا
دخترزاده . [ دُ ت َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) ولیده . (السامی ). پسر دختر.دختر دختر. (یادداشت مؤلف ). فرزند دختری خواه مادینه یا نرینه . نواده ٔ دختری خواه پسر باشد یا دختر.
-
جستوجو در متن
-
سبط
واژگان مترادف و متضاد
۱. نوه، نواده، فرزندزاده، دخترزاده ≠ جد، نیا ۲. قبیله، عشیره
-
نواسه
فرهنگ فارسی معین
(نَ س ) (اِ.) نبیسه ، نبسه ؛ نبیره ، فرزندزاده ، دخترزاده .
-
دختردائی
لغتنامه دهخدا
دختردائی . [ دُ ت َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دختر برادر مادر. دخترزاده ٔ نیای مادری . (یادداشت مؤلف ).
-
نواسه
لغتنامه دهخدا
نواسه . [ ن َ س َ / س ِ ] (اِ) نبیره . فرزندزاده عموماً، دخترزاده خصوصاً . (از برهان قاطع). سبط. (از مهذب الاسماء). عقب . (دستور اللغة) (مهذب الاسماء). نوه . نبه . نبسه . (یادداشت مؤلف ). نواشه . (فرهنگ اسدی ).
-
ابن هشام
لغتنامه دهخدا
ابن هشام . [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) شمس الدین عبدالماجد العجیمی . نحوی فقیه اصولی . دخترزاده ٔ صاحب مغنی . او دانش نحو و دیگر علوم از خال خویش محب الدین و جز او فراگرفته است و از مشایخ شمنی محشی مغنی است .
-
داراب
لغتنامه دهخدا
داراب . (اِخ ) دارای اکبر. (برهان ).رجوع به دارا و داریوش شود. || داراب نام دخترزاده ٔ مهین بهمن هم هست . (برهان ). پسر بهمن از همای . رجوع به شاهنامه ٔ فردوسی پادشاهی داراب شود.
-
نبس
لغتنامه دهخدا
نبس . [ ن َ ب َ / ن َب ْ ب َ ] (اِ) دخترزاده را گویند، و به این معنی با تشدید ثانی هم گفته اند. (برهان قاطع). نبسه . نواسه . نواسی . نپسه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سبط. (آنندراج ) (انجمن آرا). دخترزاده . (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهن...
-
ولیدة
لغتنامه دهخدا
ولیدة. [ وَ دَ ] (ع ص ، اِ) کودک مادینه . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دخترزاده . (مهذب الاسماء). || پرستار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || کنیز. (اقرب الموارد). ج ، ولائد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || زن مولوده میان عرب ....
-
هال
لغتنامه دهخدا
هال . (اِخ ) نام یکی از پادشاهان افسانه ای هندوستان : چنین گویند که هال از فرزندان سنجواره بود، پسر جیدرت (جیدرتهه مهابهارتا) دخترزاده ٔ دهرات (دهتراشتر) ملک و به زمین هندوستان ملک یافت ، آن جایگاه که جیدرت و دسل و ایشان کرده بودند و سخت بزرگ گشت وجا...
-
صابری
لغتنامه دهخدا
صابری . [ ب ِ ] (اِخ ) او از مردم استانبول و دخترزاده ٔ ملاعرب است . وی مداومت به درس خال خود که قاضی مصر بود داشت و چون او در آب غرق شد مسند قضاوت به صابری تفویض گردید. او را در تاریخ مهارتی بوده است . این بیت از اوست :دگل بوقوس و قزح آه اید نجه بن ...
-
نبیسه
لغتنامه دهخدا
نبیسه . [ ن َ س َ / س ِ ] (اِ) فرزندزاده را گویند که از جانب پسر باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). پسرزاده . (ناظم الاطباء). دخترزاده . و بعضی گویند که بمعنی پسرزاده نیز آمده . (غیاث اللغات ). نواسه . نواسی . نپسه . نبس . نبسه . (حاشیه ٔ معین بر برهان ق...
-
کوربغانون
لغتنامه دهخدا
کوربغانون . [ ] (اِخ ) ترک . پادشاه ترکان و دخترزاده ٔ پادشاه چین . وی در جنگی که به سال 88 هَ . ق . بین قتیبه سردار عرب و مردم سغد و فرغانه روی داد به یاری ایشان شتافت و با دویست هزار تن از لشکریان خود با عبدالرحمان بن مسلم الباهلی روبه رو شد، اما س...
-
نوازاده
لغتنامه دهخدا
نوازاده . [ ن َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) پسرزاده . دخترزاده . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نبیره . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). نواسه . (جهانگیری ). نبسه . (انجمن آرا) (آنندراج ). نواده زاده . (حاشیه ٔ وحید دستگر...