کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دخانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دخانی
لغتنامه دهخدا
دخانی . [ دُ ] (ص نسبی )منسوب به دخان ، دودی . || معتاد به دود.
-
واژههای مشابه
-
tobacco amblyopia
پیکمبینی دُخانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] هریک از انواع کمبینیهای تغذیهای یا مسمومیتی براثر استعمال تنباکو
-
جستوجو در متن
-
سرچاق کنی، غلیان/چپق چاق کنی
لهجه و گویش تهرانی
شغل چاق (روشن)کردن وسایل دخانی
-
قانبوس
لغتنامه دهخدا
قانبوس . [ ] (معرب ، اِ) دخانی است که آن را شاهترج فرفیری نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
دمی
لغتنامه دهخدا
دمی .[ دَ می ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به دم است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به دم شود. || دخانی . (یادداشت مؤلف ).
-
کمال الدین
لغتنامه دهخدا
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ](اِخ ) زیاد اصفهانی . از شاعرانی است که اشعار او درعراق معروف و مورد توجه بوده است . از اشعار اوست :این عرصه که گفت خوش جهانی است ؟خاکش بر سر که خاکدانی است عاقل به خدا اگرگزیندگردی که فراز آن دخانی است این هفت رواق برکشید...
-
گاوخانی
لغتنامه دهخدا
گاوخانی . (اِخ ) در بلوک موسوم به روی دشت اصفهان زمینی است که فواضل آبهای زنده رود در آن زمین جمع شده به چاهی فرومیرود که آن را گاوخانی گویند و اینکه بعضی گاوخوانی نویسند خطا است چه معنی لغت را ندانسته و خانی بمعنی چاه و گاو بمعنی بزرگ است و این مرکب...
-
شاهترج
لغتنامه دهخدا
شاهترج . [ ت َ رَ / رِ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب شاه تره . شهترج . گیاهی است که برگ و دانه ٔ آن جهت خارش و جرب سودمند باشد و معنی آن سلطان البقول است . (از اقرب الموارد). شاه تره . برگ و دانه ٔ آن جرب و حکه و تبهای کهنه را نافع است . (منتهی الارب ) (ا...
-
اخطی
لغتنامه دهخدا
اخطی . [ اَ ] (اِخ ) در ترمذ امیری بود ظالم اخطی نام ، چندان آه آبستن متظلمان بدین دودآهنگ دخانی آسمان برآمد که ملایکه بوکیل داری دعوات مظلومان برخاستند. روزی جشنی ساخته بود و آب آتش رنگ نوش میکرد، ناگاه قدری از آن در حلق او جست و در گلوی او گرفت ، و...
-
لبا
لغتنامه دهخدا
لبأ. [ ل ِ ب َءْ ] (ع اِ) فله و آن اوّل شیر حیوان نوزاییده باشد و به هندی پیوسی است . (منتهی الارب ). آغوز. (برهان ). کال . ماک . فَلَه . فَلّه .گورماست . شیر غلیظ است که از وقت زادن حیوان تا سه روز میباشد، به هندی کهیل گویند و پیوسی نیز نامند. (غیا...
-
دخان
لغتنامه دهخدا
دخان . [ دُ ] (ع اِ) دُخّان . (منتهی الارب ). دود که از آتش برآید. (غیاث اللغات ). دود. نحاس . یحموم . (یادداشت مؤلف ). درعرف عامه جسم سیاه بالارونده ای است که محصول آنچه ازآتش سوخته است میباشد. و در اصطلاح حکماء اعم از تعریف مذکور است و عبارتست از ...
-
ربو
لغتنامه دهخدا
ربو. [ رَب ْوْ ] (ع اِ) پشته و بلندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نفس بلند. (از اقرب الموارد). || بتازی دشخواری ِ دم زدن را ربو گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). تاسه و تنگی نفس . (ناظم الاطباء). بیماری معروفیست . (از اقرب الموارد). کوت...
-
منطفی
لغتنامه دهخدا
منطفی . [ م ُ طَ ] (ع ص ) چراغ فرونشیننده ، یا آتش و گرمی فرونشیننده . (غیاث ) (آنندراج ). خاموش شده و فرومرده و فرونشانده . (ناظم الاطباء). خاموش . مرده . فرومرده . کشته (آتش ). سردشده . فرونشانده (آتش ، چراغ ، شمع و امثال آن ). (یادداشت مرحوم دهخدا...