کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دخالت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دخالت
/dexālat/
معنی
داخل شدن در امری یا در کار کسی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
مداخله، میانجیگری، وساطت
برابر فارسی
پادرمیانی، میانجیگر
فعل
بن گذشته: دخالت داد
بن حال: دخالت ده
دیکشنری
hand, interference, intervention, intrusion
-
جستوجوی دقیق
-
دخالت
واژگان مترادف و متضاد
مداخله، میانجیگری، وساطت
-
دخالت
فرهنگ واژههای سره
پادرمیانی، میانجیگر
-
interference 3
دخالت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] اقدامات یک دولت نسبت به دولت دیگر به قصد تأثیر بر رفتار وی که گاه مستلزم اِعمال زور یا تهدید به اِعمال زور با ایجاد سازوکاری برای مهار یا اجبار است
-
دخالت
فرهنگ فارسی معین
(دِ لَ) [ ع . دخالة ] (مص ل .) مداخله کردن .
-
دخالت
لغتنامه دهخدا
دخالت . [ دَ / دِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) داخل شدن . مداخله کردن . این مصدر را در فارسی از «دخل ، یدخل » عربی بقیاس «خجالت » و مانندهای آن ساخته اند و در عربی بجای آن «مداخلة» مستعمل است . (فرهنگ فارسی ). درآمدن . درآمدن در کاری . درآمدن مرد در آن کار ک...
-
دخالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی] dexālat داخل شدن در امری یا در کار کسی.
-
دخالت
دیکشنری فارسی به عربی
تدخل , يد
-
واژههای مشابه
-
دخالت کردن
لغتنامه دهخدا
دخالت کردن . [ دَ / دِ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مداخله کردن . درآمدن در کاری .
-
دخالت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تدخل
-
دخالت خودسرانه
دیکشنری فارسی به عربی
التدخل الإعتباطي
-
دخالت آشکار
دیکشنری فارسی به عربی
التدخل السافر
-
ضمانت و دخالت
فرهنگ گنجواژه
پادرمیانی کردن.
-
دخالت و تصرف
فرهنگ گنجواژه
تجاوز.
-
دخالت و مزاحمت
فرهنگ گنجواژه
زحمت ایجاد کردن.