کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دخال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دخال
معنی
(دَ خّ) [ ع . ] (ص .) 1 - کسی که در کارها دخل وتصرف کند. 2 - سود ورز. 3 - گوش بر.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دخال
فرهنگ فارسی معین
(دَ خّ) [ ع . ] (ص .) 1 - کسی که در کارها دخل وتصرف کند. 2 - سود ورز. 3 - گوش بر.
-
دخال
لغتنامه دهخدا
دخال . [ دِ ] (ع مص ) شتر آب خورده را میان دو شتر تشنه در آوردن در آبخور تا بخورد قدری که نخورده باشد. (آنندراج ). || درآمدن بعضی مفاصل در بعض . (اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِ) نیت .قصد: دخال الرجل ؛ نیت مرد و نهانی او. (آنندراج ).
-
دخال
لغتنامه دهخدا
دخال . [ دِ / دُ ] (ع اِ) گیسوهای اسب . (منتهی الارب ).
-
دخال
لغتنامه دهخدا
دخال .[ دَخ ْ خا ] (ع ص ) آنکه بسیار در کارهای دیگران درآید. (یادداشت مؤلف ). که در کارها دخل و تصرف کند.- دخال الاذن ؛ هزارپا. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). گوش خزک . گوش خز. گوش خیه .
-
جستوجو در متن
-
بسفایج
لغتنامه دهخدا
بسفایج . [ ب َ ی َ / ی ِ ] (ع اِ) لفظی است معرب پس پایک و آن دارویی است که به عربی اضراس الکلب و کثیرالارجل خوانند گویند اگر قدری از آن در شیر اندازند شیر را ببندد و شیر بسته را حل کند. (برهان ) (از آنندراج ). مأخوذ از بسپایه فارسی و به معنی آن . (ن...