کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دحم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دحم
لغتنامه دهخدا
دحم . [ دَ ] (ع اِ) از اعلام عربان است . (منتهی الارب ).
-
دحم
لغتنامه دهخدا
دحم . [ دَ ] (ع مص ) سخت راندن . (از منتهی الارب ). || آرمیدن و گردآمدن با زن . (منتهی الارب ). بقوت گردآمدن . (زوزنی )(تاج المصادر بیهقی ). || صاحب نشوء اللغةگوید: مدح چون قلب شود حمد گردد و چون بار سوم قلب شود حدم گردد و در مرتبه ٔ چهارم بصورت دحم ...
-
دحم
لغتنامه دهخدا
دحم . [ دِ ] (ع اِ) بیخ . (از منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
دهم
فرهنگ فارسی معین
(دَ هُ) (ص .) عدد ترتیبی برای ده ، در مرحلة ده ، عاشر.
-
دهم
لغتنامه دهخدا
دهم . [ دَ ] (اِ) غار و باهشتان . (ناظم الاطباء). درخت و بوته ٔ غار است و آن را به عربی شجرةالغار گویند و آن چوبی است که چون بسوزندش بوی خوش ازآن آید. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به دهمست شود.
-
دهم
لغتنامه دهخدا
دهم . [ دَ ] (اِخ ) [ نام ناحیتی از هندوستان و لقب شاهان آن ناحیت ] شهرهای بزرگ نیماس ، هرکند، اورشین ، سمندر، اندرس از آنجاست همه بر کران دریا و دهم از خویشتن بزرگتر هیچکس را نبیند و گویند که مر او را سیصد هزار مرد لشکر است و در این ناحیت عودتر باشد...
-
دهم
لغتنامه دهخدا
دهم . [ دَ ] (ع اِ) عدد بسیار از هر چیز. ج ، دهوم . || امر عظیم . || بدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کس ، مایقال ای الداهم هو؛ کدام کس است او. (ناظم الاطباء). خلق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خلق ، مایقال ای دهم اﷲ هو؛ کدام خلق ...
-
دهم
لغتنامه دهخدا
دهم . [ دَ ] (ع مص ) فروگرفتن چیزی را به انبوه و به ناگاه رسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || هجوم کردن خیل مر کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). ناگاه آمدن . (المصادر زوزنی ).
-
دهم
لغتنامه دهخدا
دهم . [ دَهَُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) چیزی که در مرتبه ٔ ده واقع شده باشد. (ناظم الاطباء). عاشر. (منتهی الارب ). دهمین . دهمی . که در مرتبه ٔ دهم است . (یادداشت مؤلف )؛عشر؛ دهم شدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
دهم
لغتنامه دهخدا
دهم . [ دُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ادهم و دهماء. (ناظم الاطباء). رجوع به ادهم و دهماء شود. || (اِ) سه شب از ماه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
دهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] dahm = دهمست
-
دهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: dahom] ‹دهمی، دهمین› dahom آنچه یا آنکه در مرتبۀ ده قرار دارد.
-
دهم
واژهنامه آزاد
بِدَهَم.