کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دبی حجل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دبی حجل
لغتنامه دهخدا
دبی حجل . [ دِب ْ بی ح َ ج َ ] (ع اِ مرکب ) بازیچه ای است عرب را. (منتهی الارب ). نام بازیچه ای است تازیان را. (از ناظم الاطباء). نوعی بازی است عرب را.
-
واژههای مشابه
-
قیه دبی
لغتنامه دهخدا
قیه دبی . [ ق َ ی َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردانگه ٔ بخش هوراند شهرستان اهر،سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، حبوب ، گردو و توت . شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
داش دبی
لغتنامه دهخدا
داش دبی . [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل . واقع در 10هزارگزی جنوب گرمی و 10هزارگزی شوسه ٔ گرمی به بیله سوار. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیر و دارای 145 تن سکنه .آب آنجا از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات و حبوبات است...
-
جستوجو در متن
-
حجل
لغتنامه دهخدا
حجل . [ ح َ ] (ع مص ) جهجهان رفتن زاغ . برجستن و رفتن به یک پای . (منتهی الارب ). || حجل المقید؛ بلند کردن پای را و درنگی نمودن در رفتن آن قید کرده شده . (ناظم الاطباء). بدیر نهادن پای برداشته را در رفتن . (از منتهی الارب ). || حجل کودک ؛ خرامیدن او؛...