کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دبر
/dobor/
معنی
۱. مقعد.
۲. مؤخر و عقب چیزی؛ عقب؛ پس؛ پشت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پشت، کون، مقعد، نشستگاه ≠ پیش
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دبر
واژگان مترادف و متضاد
پشت، کون، مقعد، نشستگاه ≠ پیش
-
دبر
فرهنگ فارسی معین
(دُ بُ) [ ع . ] (اِ.) عقب ، پشت . ج . ادبار.
-
دبر
لغتنامه دهخدا
دبر. [ دَ ] (ع اِ) دِبر. (منتهی الارب ). جماعت نحل . گروه کبت انگبین . لاواحد له ؛ واحد ندارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، ادبر. دبور. (منتهی الارب ). گروه مگس عسل . گوژ انگبین . ج ، دبور. (مهذب الاسماء). || زنبوران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دِ...
-
دبر
لغتنامه دهخدا
دبر. [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دَبرَة. (منتهی الارب ). رجوع به دبرة شود.
-
دبر
لغتنامه دهخدا
دبر. [ دَ ] (ع مص ) پشت دادن و سپس رفتن . || بردن چیزی را. || نقل کردن حدیث را از کسی بعد مرگ او. || باد دبور گردیدن هوا. || درگذشتن تیر از نشانه . || باد دبور زدن . (منتهی الارب ). || پشت بدادن شب و روز روی ناکردن آن . (زوزنی ). || جستن کاریز. (زوزن...
-
دبر
لغتنامه دهخدا
دبر. [ دَ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء نواحی صنعاء یمن . (معجم البلدان ). دهیست به یمن . (منتهی الارب ).
-
دبر
لغتنامه دهخدا
دبر. [ دَ ب َ ] (ع ص ) ستور پشت ریش . || و فی المثل : هان علی الاملس ما لا فی الدبر؛ در حق کسی گویند که در امور یار و مصاحب خود بدتدبیر باشد. (منتهی الارب ).
-
دبر
لغتنامه دهخدا
دبر. [ دَ ب َ ] (ع مص ) پشت ریش گردیدن ستور کسی . (منتهی الارب ). پشت ریش شدن ستور. (تاج المصادر بیهقی ). پشت شتر ریش شدن . (زوزنی ).
-
دبر
لغتنامه دهخدا
دبر. [ دَ ب َ ] (ع اِ) ج ِ دبرة. (منتهی الارب ). رجوع به دَبَرَة شود.
-
دبر
لغتنامه دهخدا
دبر. [ دِ ] (ع اِ) مال بسیار. (منتهی الارب ). دَبر. رجوع به دَبر شود. (منتهی الارب ). || گروه کبت انگبین (واحد ندارد). دَبر. (منتهی الارب ). رجوع به دَبر شود.
-
دبر
لغتنامه دهخدا
دبر. [ دُ ] (ع اِ) سپس پشت . (منتهی الارب ). دُبُر. خلاف قبل . || سپس و آخر هر چیز. ج ، ادبار. || جئتک دبر الشهر و فی دبر الشهر و علی دبر الشهر و ادبار الشهر وفی ادبار الشهر؛ آمدم ترا آخر ماه . || کون . || پشت . (منتهی الارب ). || گوشه ٔ خانه . (منته...
-
دبر
لغتنامه دهخدا
دبر. [ دُ ب ِ ] (اِخ ) دبرها طایفه ای از طوایف یونانی بوده اند، در حدود شهر ستریمون و آکانت یونان میزیسته اند بهنگام لشکرکشی خشایارشا به آتن . (از ایران باستان ج 1 ص 749).
-
دبر
لغتنامه دهخدا
دبر. [ دُ ب ُ ] (ع اِ) پس . (ترجمان القرآن جرجانی ). ج ، ادبار. (مهذب الاسماء). ج ، دبور. (منتهی الارب ) (غیاث ). مقابل قبل ، پیش . (مهذب الاسماء). دُبر. (منتهی الارب ). کون . اندام پس . مجازاً مقعد. (غیاث ). نشین .نشستگاه . نشیمن گاه . عضرط [ ع ِ رِ...
-
دبر
لغتنامه دهخدا
دبر. [دَ ] (اِخ ) پشته ای است مر هذیل را. || کوهیست میان تیما و میان سلمی و اَجا. (منتهی الارب ).
-
دبر
دیکشنری عربی به فارسی
اضافه کردن بر , افزودن , جمع کردن , همچنين