کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دباغی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دباغی
/dabbāqi/
معنی
پاک کردن و پیراستن پوست حیوانات؛ دباغت؛ پیشۀ دباغ.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: دباغی کرد
بن حال: دباغی کن
دیکشنری
tannery, tanning
-
جستوجوی دقیق
-
دباغی
لغتنامه دهخدا
دباغی . [ دَب ْ با ] (حامص ) آشگری . دباغت . دباغت پوست . پیراهیدن پوست . پیراهش پوست . پیراستن پوست . دبغ. (منتهی الارب ).
-
دباغی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] dabbāqi پاک کردن و پیراستن پوست حیوانات؛ دباغت؛ پیشۀ دباغ.
-
واژههای مشابه
-
دباغی کردن
لغتنامه دهخدا
دباغی کردن . [ دَب ْ با ک َ دَ ] (مص مرکب ) دباغت . دباغة. عمل و صفت پیراستن پوست . آش نهادن پوست .
-
دباغی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
سمرة
-
مازوی دباغی
دیکشنری فارسی به عربی
سمرة
-
جستوجو در متن
-
dobbing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دباغی
-
پوست گری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] pustgari دباغی.
-
آش دادن (پوست)
لهجه و گویش تهرانی
دباغی
-
tannages
دیکشنری انگلیسی به فارسی
tannages، چرم دباغی شده، دباغی، دباغ خانه، قهوهای در اثر اشعه افتاب
-
tannage
دیکشنری انگلیسی به فارسی
tannage، چرم دباغی شده، دباغی، دباغ خانه، قهوهای در اثر اشعه افتاب
-
تیماج
واژهنامه آزاد
پوست دباغی شده.
-
اهاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ehāb پوستی که دباغی نشده باشد؛ پوست.
-
پار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) چرم دباغی شده .