کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دبار
لغتنامه دهخدا
دبار. [ دَ ] (ع مص ) هلاک . (منتهی الارب ). هلاک شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ).
-
دبار
لغتنامه دهخدا
دبار. [ دِ ] (ع اِ) ج ِ دبارة. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || ج ِ دبرة. (ناظم الاطباء).
-
دبار
لغتنامه دهخدا
دبار. [ دِ ] (ع اِ) خیابانهای زراعت و تره . دبارة، یکی . (منتهی الارب ). کرد زمین . کرد زراعت . (ناظم الاطباء). || چهارشنبه . دُبار. رجوع به دُبار شود. || دشمنی . || جویها که در زراعت روند. || حوادث وهزیمتها. (منتهی الارب ). || لایعرف قبالا من دبار؛ ...
-
دبار
لغتنامه دهخدا
دبار. [ دُ ] (ع اِ) نامیست چهارشنبه را. (مهذب الاسماء). روز چهارشنبه در قدیم و در کتاب عین خلیل شب چهارشنبه است . (منتهی الارب ). دِبار. روز چهارشنبه . (دهار).
-
دبار
واژهنامه آزاد
(گنابادی) دِبار؛ در پشت سوار شدن ، پشت سوار پشت ، سوار شدن ، گذاشتن روی پشت
-
واژههای مشابه
-
دِباْر
لهجه و گویش گنابادی
debar در گویش گنابادی یعنی در پشت سوار شدن ، پشت سوار پشت ، سوار شدن ، گذاشتن روی پشت
-
واژههای همآوا
-
دِباْر
لهجه و گویش گنابادی
debar در گویش گنابادی یعنی در پشت سوار شدن ، پشت سوار پشت ، سوار شدن ، گذاشتن روی پشت
-
جستوجو در متن
-
دبارة
لغتنامه دهخدا
دبارة. [ دِ رَ ] (ع اِ) یکی از دبار. (منتهی الارب ). رجوع به دِبار شود. ج ، دبار. (منتهی الارب ). || کرد زمین . ج ، دبار.
-
دبرة
لغتنامه دهخدا
دبرة. [ دَ رَ ] (ع اِ) نقیض دولت . (منتهی الارب ). خلاف دولت . دبرت . || پایان کار. || شکست کارزار. (منتهی الارب ). || ظفر. (دهار). || پاره . || خیابان . || یک کرد زمین زراعت . ج ، دَبر. (منتهی الارب ). کرد زمین . ج ،دبار. (مهذب الاسماء). یک پاره زمی...
-
دبر
لغتنامه دهخدا
دبر. [ دَ ] (ع اِ) دِبر. (منتهی الارب ). جماعت نحل . گروه کبت انگبین . لاواحد له ؛ واحد ندارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، ادبر. دبور. (منتهی الارب ). گروه مگس عسل . گوژ انگبین . ج ، دبور. (مهذب الاسماء). || زنبوران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دِ...
-
دشمنی
لغتنامه دهخدا
دشمنی . [ دُ م َ ] (حامص مرکب ) مقابل دوستی . بغض و عداوت . (آنندراج ). عداوت و خصومت . کراهت و نفرت . (ناظم الاطباء). اوثر. بغض . بغضاء. تبل .تعادی . تنازع . حساکة. حسک . حسکة. حسیکة. دبار. دعث .ذحل . سبر. شحناء. شحنة. شناءة. شنف . طائلة. عداوة. غلظ...
-
دبیر
لغتنامه دهخدا
دبیر. [ دَ ] (ص ، اِ) نویسنده . (برهان ) (از جهانگیری ) (صحاح الفرس ) (اوبهی ). منشی . (برهان ) (جهانگیری ). پناغ . (سروری ). بناغ . (دهار). کاتب . (مهذب الاسماء). ادیب . کتّاب . قلم زن . باسواد. که خط دارد. که خواندن و نوشتن تواند. که کتابت تواند. د...