کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دبابة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دبابة
معنی
مخزن , حوض
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دبابة
لغتنامه دهخدا
دبابة. [ دَ ب ِ / ب َ ] (ع اِ) از آلات جنگ است و آن ازپوست و چوب باشد و مردان را در آن درآورند و در بن قلعه فرستند تا درون آن بوند و در آن قلعه نقب زنند.(منتهی الارب ) (آنندراج ). صندوق که در حصار نهند برای نقب . (مهذب الاسماء). خرک . و خرک از آلات م...
-
دبابة
لغتنامه دهخدا
دبابة. [ دَب ْ با ب َ ] (ع ص ) نرم راه رونده . (منتهی الارب ). || اورام دبابة ؛ ورمها که از وی قیح و ریم رود.
-
دبابة
دیکشنری عربی به فارسی
مخزن , حوض
-
واژههای مشابه
-
دبابه
لغتنامه دهخدا
دبابه . [ ] (اِخ ) میخائیل از مردم دمشق و نزیل بیروت و از دانشمندان زمان خود بود. او راست «التقویم العالم لخمسة آلاف عام » که در مطبعه ٔ الهلال به سال 1892 م . چاپ شده است . (معجم المطبوعات ج 1).
-
جستوجو در متن
-
حوض
دیکشنری فارسی به عربی
برکة , دبابة
-
دباب
فرهنگ فارسی معین
(دَ بّ) [ ع . دَبُابَة ] (اِ.) 1 - تانگ ، اتومبیل جنگی . 2 - مجازاً غلام باره .
-
دراجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: درّاجَة] [قدیمی] da(o)rrāje ۱. از آلات جنگی که سپاهیان در پناه آن به طرف دشمن یا بهجانب حصار حمله میکردند؛ دبابه.۲. دوچرخه.
-
مخزن
دیکشنری فارسی به عربی
خزان , خزن , دبابة , ذخيرة فنية , قاموس المعاني , قنبلة , مجلة , مخبا , مخزن , مستودع , نافورة , ينبوع
-
کبش
لغتنامه دهخدا
کبش . [ ک َ ] (ع اِ) گوسفند دوساله و گفته اند چهارساله . (اقرب الموارد). بره ٔ دو ساله . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). قچقار و آن در سال چهارم باشد. (منتهی الارب ). گوسفند نر یعنی میش نر شاخ دار جنگی . (از غیاث اللغة) (آنندراج ). گوسفند نر. قوچ . (یادد...
-
حبیش
لغتنامه دهخدا
حبیش .[ ح ُ ب َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن . مکنی به ابوقلابه . بعضی نام او را حبیش بن منقذ گفته اند. او یکی از روات زکی و زیرک بود و میان او و اصمعی از راه مذهب دشمنانگی بود. چه اصمعی سنی و ابوقلابه شیعی رافضی بود، چنانکه آن گاه که خبر مرگ اصمعی بشنید ش...
-
شطرنج
لغتنامه دهخدا
شطرنج . [ ش ِ / ش َ رَ ](معرب ، اِ) مأخوذ از شترنگ فارسی که بازی معروف است . گویند در زمان انوشیروان این بازی را از هند به ایران آوردند و بزرگمهر درمقابل آن بازی نرد را اختراع نموده به هند فرستاد. (ناظم الاطباء). بازیی است معروف و به فارسی آوند خوان...