کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دایی قزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دایی قزی
/dāy(')iqezi/
معنی
دختردایی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دایی قزی
لغتنامه دهخدا
دایی قزی . [ ق ِ ] (اِ مرکب ) دائی قزی (از: دایی فارسی که بتخفیف در تلفظ عامه دای نیز گفته شود + قز ترکی به معنی دختر + یاء نسبت ). دائی قزی . دختردایی . دخترخالو.
-
دایی قزی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. ترکی. فارسی] ‹دائیقزی› dāy(')iqezi دختردایی.
-
واژههای مشابه
-
avunculate, avunculism,avuncularism
داییسالاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] نقش و رابطۀ ویژۀ یک مرد با فرزندان خواهرش بهویژه با پسران او در برخی جوامع
-
avunculicide1
داییکش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] خواهرزادهای که دایی خود را میکشد
-
avunculicide2
داییکشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] کشتن دایی به دست خواهرزاده
-
دایی اقلی
لغتنامه دهخدا
دایی اقلی . [ اُ ] (اِ مرکب ) (از: دائی فارسی که بتخفیف درتلفظ عامه دای گفته شود + اقلی ترکی به معنی پسر + یاء نسبت ). دای اقلی . پسردایی . دایی زاده . خالوزاده .
-
زن دایی
دیکشنری فارسی به عربی
عمة
-
آقا دایی
لهجه و گویش تهرانی
ماتحت
-
پسردایی یا دختر دایی
دیکشنری فارسی به عربی
ابن العم