کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دایگانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دایگانی
/dāyegāni/
معنی
شیر دادن و پروردن کودک؛ دایگی؛ دایگی کردن؛ دایه بودن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دایگانی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - پرورش کودک . 2 - دلسوزی و محبت مادری .
-
دایگانی
لغتنامه دهخدا
دایگانی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص ) دایگی . پرورشگری . عمل دایگان . عمل دایه . حضانت : ازآن مهتران چار زن برگزیدکه اندر گهر بد نژادش پدیددو تازی دو دهقان ز تخم کیان ببستند بر دایگانی میان . فردوسی .چو خوزانی بگاه دایگانی چو نابینا بگاه دیده بانی . فخرالد...
-
دایگانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [پهلوی: dāyakānih] [قدیمی] dāyegāni شیر دادن و پروردن کودک؛ دایگی؛ دایگی کردن؛ دایه بودن.
-
جستوجو در متن
-
دایگی کردن
لغتنامه دهخدا
دایگی کردن . [ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حضانت . (دهار). دایگانی کردن . شیردادن زنی بچه ٔ دیگری را : وز دوستی زر که بنزدیک او بودگاهیش دایگی کند و گاه مادری . فرخی .دایگی کن بنوازش که نزادپانصد هجرت ازو به فرزند.خاقانی .
-
ثدی
لغتنامه دهخدا
ثدی . [ ث َدْی ْ / ث ِدْی ْ / ث َ دا ] (ع اِ) پستان مرد و زن . || پستان زنان یا عام است حیوانات را. ضرع و ابن حاج گوید که پستان مردم را ثدوة گویند و پستان بهائم را ضرع . (غیاث اللغة). ج ، اَثد، ثُدی ّ، ثِدی ّ.- امثال :تجوع الحُرّة ولاتأکل ثدییها . ...
-
دایگی
لغتنامه دهخدا
دایگی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص ) دایگانی . حضانت . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). کار دایه . شغل دایه : چون کودکان ز دایه و مامک ز بخت خوش دیدی نشان دایگی و مهر مامکی . سوزنی .فلک بدایگی دین او درین مرکززنیست بر سر گهواره ای بمانده دوتا. خاقانی .در کودکی ...
-
گانی
لغتنامه دهخدا
گانی . (حامص ،ص نسبی ) (مزید مؤخر گان به اضافه ٔ «ی » نسبت ) در آخر اسماء و صفات و اعداد پیوندد و معنی اتصاف و نسبت دهد: بازارگانی ، بازرگانی ، تجارت . بیستگانی ؛ مواجبی بوده است که سالی چهاربار به لشکر میداده اند و این رسم دیوان خراسان بوده است (مف...
-
دایگان
لغتنامه دهخدا
دایگان . [ی َ / ی ِ ] (اِ) ج ِ دایه . صاحب آنندراج گوید جمع دایه است و بیت ذیل را از خاقانی شاهد آرد : ابر از هوا بر گل چکان مانند زنگی دایگان در کام رومی بچگان پستان نور انداخته .اما دایگان درین مورد و موارد بیشمار دیگر جمع نیست ، و در بیت شاهد اگر ...
-
گان
لغتنامه دهخدا
گان . (پسوند) مزید مؤخر نسبت و اتصاف است که در آخراسماء و صفات بجای موصوف درآید. شمس قیس در المعجم (چ مدرس رضوی ص 175) آرد: «حرف نسبت و تکریر اعداد و آن گاف و الف نونی است که در اواخر بعضی اسماء معنی نسبت دهد چنانکه درمگان ، گروگان یعنی آنچ مال شمار...