کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دای
/dāy/
معنی
هر چینه و طبقه از دیوار گلی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دای
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) هر چینه و طبقه از دیوار گلی .
-
دای
لغتنامه دهخدا
دای . (اِ) زنی که بچه را بشیر خود بپرورد. (آنندراج ). رجوع به دایه شود.
-
دای
لغتنامه دهخدا
دای . (اِ) هر چینه و رده و مرتبه را گویند از دیوار گلی . هر رده ٔ چینه و مهره ٔ دیوار گلی . داو. (برهان ). چینه ، یعنی مرتبه ای از مراتب دیواری که از گل سازند. (آنندراج ) : هرچه بدان خانه نوآیین بودخشت پسین دای نخستین بود. نظامی .پی دیوار ایمان بود ک...
-
دای
لغتنامه دهخدا
دای . (اِخ ) لقب بیگ یا امیر الجزایر (پیش از جمهوری شدن آن کشور).
-
دای
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dāy هر چینه و طبقه از دیوار گلی.
-
دای
لهجه و گویش گنابادی
dai در گویش گنابادی یعنی دیوار سازی ، دیوار کشی ، حصار کشی با آجر و گِل ، ته پی کنی ساختمان
-
دای
واژهنامه آزاد
چینۀ دیوار.
-
دای
واژهنامه آزاد
کُرّه اسب دو ساله است که هنوز آموزش سواری نیاموخته است . ضمنا به یکساله آن دایچه گفته می شود
-
واژههای مشابه
-
دأی
لغتنامه دهخدا
دأی . [ دَءْی ْ ] (ع اِ) دَئی . دِئی . دَءْی . مهره های پشت . || میان دو شانه ٔ ستور. || غضروفهای سینه ٔ ستور یا ضلوعش در محل تلاقیشان و محل تلاقی پهلو. ج ، دأیات . (منتهی الارب ).
-
دأی
لغتنامه دهخدا
دأی . [ دَءْی ْ ] (ع مص ) فریفتن . (تاج المصادر بیهقی ). دأو. فریب کردن . (منتهی الارب ).
-
یزن دای
لغتنامه دهخدا
یزن دای . [ ی ِ زَ ] (اِ مرکب ) یزن دایی . قسمی انگور سفید در قزوین . (یادداشت مؤلف ).
-
دای کلا
لغتنامه دهخدا
دای کلا. [ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی به بابل (بار فروش ) مازندران . (مازندران و استرآباد رابینو ص 117 بخش انگلیسی و ص 158 ترجمه ٔ فارسی آن ).
-
دای کیو
لغتنامه دهخدا
دای کیو. [ ] (اِخ ) (بمعنی ممالک عظیم ) نامی که بزبان مغولی به دو ولایت قراچانک و چغان چانک دهند و بزبان هندی قندو و بزبان فارسی قندهار نامند و حدود آن منتهی است به ولایت تبت وتنکقوت و بعضی ولایات و کوههای هندوستان ولایت ختای وزر دندان . (جامع التوار...
-
دای مرگ
لغتنامه دهخدا
دای مرگ . [ م َ ] (اِخ ) نام موضعی میان همدان و کرمانشاه و بدین موضع جنگی افتاده است میان جلال الدین بن یونس وزیر الناصرلدین الله خلیفه ٔ عباسی و سلطان طغرل سلجوقی در 583 هَ . ق . (از اخبارالدولة السلجوقیة ص 177). و نیز رجوع به دای مرج شود.