کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
داچک
/dāčak/
معنی
گوشواره.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
داچک
لغتنامه دهخدا
داچک . [ چ َ ] (اِ) گوشواره . (برهان ) (جهانگیری ). داجک . شنف : آن شیهه ای که مرکب تندت همی زندبر خنگ آسمان چو نوای چکاوک است وان نعل کهنه ای که بیفتد زپای اودر گوش اختران فلک لعل داچک است .شرف شفروه [ در صفت اسب ممدوح ].
-
داچک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹داجک› [قدیمی] dāčak گوشواره.
-
جستوجو در متن
-
داجک
لغتنامه دهخدا
داجک . [ ج َ ] (اِ) گوشوار. داچک . رجوع به داچک شود.
-
گوشواره
لغتنامه دهخدا
گوشواره . [ گوش ْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گوشوار. نام زیوری که در گوش کنند. (غیاث ).زیوری که در گوش آویزند و آن را به تازی قرط خوانندو ستاره و برق از تشبیهات او است . (آنندراج ). گوشوار. (شعوری ج 2 ورق 327). داچک . (برهان قاطع). حادور. خَربَصیص . خُلد. ...