کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دأج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دأج
لغتنامه دهخدا
دأج . [ دَ ] (ع مص ) سخت به دم درکشیدن آب را. || اندک اندک خوردن . (از لغات اضدادست ). (آنندراج ). || ذبح کردن . || پاره کردن مشک و دمیدن در وی . (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
داج
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (ص .) تاریک .
-
داج
لغتنامه دهخدا
داج . (ع ص ) تاریکی شب . (برهان ). سیاهی شب . (شرفنامه ٔ). شب تاریک . (برهان ). شب بسیارتاریک . داجی . تاریک (دهار). شب سخت سیاه از تاریکی . سیاه از تاریکی . شبی بغایت تاریک . ظلمانی . مُظلم .مُدلهم . تاری . تارین . تیره . صاحب غیاث اللغات گوید:بجیم ...
-
داج
لغتنامه دهخدا
داج . [ جِن ْ ] (ع ص ) عیش ٌ داج ، عیش ٌ رغید. (اقرب الموارد). یقال انه لفی عیش داج کأنه یُراد به الخفض و الدعة. (منتهی الارب ). داجی . (اقرب الموارد).
-
داج
لغتنامه دهخدا
داج . [ داج ج ] (ع ص ، اِ) صاحب اقرب الموارد گوید: الداج فی الاصل اسم فاعل ثم استعمله العرب للجمع کما استعملو الحاج . خر و اشتر بکرایه دهنده . (منتهی الارب ).مکاریان . مکاری . (برهان ). || خربندگان و پیادگان شحنه و بازرگانان . (از شرح قاموس ). سوداگر...
-
داج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: داجی] [قدیمی] dāj ۱. تاریک.۲. (اسم) شب بسیارتاریک: ◻︎ نیست بازی ز شیر بردن تاج / تا چه شببازی آورد شب داج (نظامی۴: ۵۸۷).
-
جستوجو در متن
-
داجی
لغتنامه دهخدا
داجی . (ع ص ، اِ) داج . تاریک . داجیة. || عیش خفیض . (از اقرب الموارد). عیش پست و دون . (ناظم الاطباء). داجیة.
-
داجة
لغتنامه دهخدا
داجة.[ ج َ / داج ْ ج َ ] (ع اِ) پس روان لشکر. (منتهی الارب ). تُباع عسکر. (از اقرب الموارد). || چیز اندک و حقیر از حاجت ، یا حاجة. داجة از اتباع است و منه الحدیث ، ما ترکت حاجة و لا داجة. (منتهی الارب ).
-
تاریک
واژگان مترادف و متضاد
۱. تار، تیره، داج، دیجور، سیاه، ظلمانی، ظلمتآلوده، ظلمتزده، قیرگون، کمرنگ، لیل، مظلم ۲. مبهم، ابهامآلود، غیرشفاف ≠ روشن ۳. مشکل، غامض، پیچیده ۴. آشفته، مغشوش، نابسامان ۵. پریشان، گرفته، ناراحت
-
طرماج
لغتنامه دهخدا
طرماج . [ طَ ] (اِخ ) موضعی است در قول ابووجزه ٔ سعدی آنجا که گوید : کأن َّ صوت حداها و القرین بهاترجیع مغترب نشوان لجلاج نعب ُ الاشاهیب فی الأخبار یجمعهاو اللیل ساقطة اوراقه داج حتی اذاما ایالات ٌ جرت برحاًو قد ربعن الشوی عن ماء طرماج .(از معجم ال...
-
لهبی
لغتنامه دهخدا
لهبی . [ ل َ هََ] (اِخ ) شاعری است و دو بیت ذیل او راست در لجلاج :لیس خطیب القوم باللجلاج ِو لا الذی یزحل کالهلیاج ِو رب ّ بیداءَ و لیل داج هتکته بالنص و الادلاج .(البیان و التبیین ج 1 ص 48).
-
ناربا
لغتنامه دهخدا
ناربا. (اِ مرکب ) آش انار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از: نار [ انار ]+ با[ ابا ] ، معرب آن نارباج . (برهان قاطع). رمانیه . اناربا : دفع مضرت [ شرابی که آفتاب پرورده باشد ] با سکبا و سماق و ناربا کنند. (نوروزنامه ).زیربائی بزعفران و شکرناربائی ز زیرب...
-
مدلهم
لغتنامه دهخدا
مدلهم . [ م ُ ل َ هَِ م م ] (ع ص )سخت سیاه و تاریک . (غیاث اللغات از شرح نصاب ) (از مهذب الاسماء) (آنندراج ): اسود مدلهم ، مبالغه است ؛ یعنی بسیار سیاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مظلم . داج . تاری . تاریک . (یادداشت مؤلف ). || شب تاریک . (آ...