کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داود مهلبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اشک داود
لغتنامه دهخدا
اشک داود. [ اَک ِ وو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مهره ای باشد سرخ بغایت شفاف . از شرح تحفةالعراقین . (غیاث ) (آنندراج ).
-
اشنان داود
لغتنامه دهخدا
اشنان داود. [ اُ ن ِ وو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زوفاء یابس . (ابن البیطار). زوفا. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 49). زوفا. زوفی . حشیشه . (از دزی ج 1 ص 25). و رجوع به اشنان دارو و زوفا و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 49 شود.
-
ام داود
لغتنامه دهخدا
ام داود. [ اُم ْ م ِ وو ] (ع اِ مرکب ) و عمل ...سلسله ای از روزه ها و نمازها و ادعیه و جز آن است که در ایام البیض رجب یا رجب و شعبان و رمضان و یا در ایام البیض هر ماه بعمل می آورند. (یادداشت مؤلف ).
-
باب داود
لغتنامه دهخدا
باب داود. [ ب ِ وو ] (اِخ ) یکی از درهای مسجد بیت المقدس است . (عقدالفرید چ مصر 1359 ج 7 ص 298).
-
پسر داود
لغتنامه دهخدا
پسر داود. [ پ ِ س َ رِ وُو ] (اِخ ) مؤلف قاموس کتاب مقدس گوید: این لغت بواسطه نبوّات وارده در عهد عتیق قصد از نسل داود است که سلطنت پایدار مستقبل [ ظ: مستقل ] و با جلالی داشته باشد - انتهی .
-
خلیفه داود
لغتنامه دهخدا
خلیفه داود. [ خ َ ف ِ وو ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. دارای یکصد و ده تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
چم داود
لغتنامه دهخدا
چم داود. [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سماق بخش چگنی شهرستان خرم آباد، که در 14 هزارگزی جنوب باختری سراب دره و 12 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ خرم آباد به کوهدشت واقع است . تپه ماهوری و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ کشکان . محصولش غلات و لب...
-
حاجی داود
لغتنامه دهخدا
حاجی داود. (اِخ ) نام محلی است در مشرق شط فرات ، در مقابل جوادیه .
-
حیات داود
لغتنامه دهخدا
حیات داود. [ ح َ وو ] (اِخ ) نام موضعی است در ناحیه ٔ شمال خلیج فارس . رجوع به جغرافیای غرب ایران شود. نام یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر. حدود و مشخصات آن عبارتند از باختر به خلیج فارس ، از شمال باختری به دهستان لیراوی ، از شمال...
-
داود اصفهانی
لغتنامه دهخدا
داود اصفهانی . [ وو دِ اِ ف َ ] (اِخ ) (میرزا...) فرزند میرزا عبداﷲ متخلص به عشق از سادات اصفهان است اما به نام خود داود تخلص مینماید. سلسله ٔ ایشان در دوران صفویه مشهور بودند و سلاطین صفوی مکرر با این خاندان وصلت داشته اند. میرزا داود داماد شاه سلیم...
-
داود اصفهانی
لغتنامه دهخدا
داود اصفهانی . [ وو دِ اِ ف َ ] (اِخ ) امام ظاهریه است . رجوع به داود ظاهری و نیز رجوع به داودبن علی بن داودبن خلف اصفهانی و خاندان نوبختی ص 119 و روضات الجنات ص 276 شود.
-
داود الاسکندری
لغتنامه دهخدا
داود الاسکندری . [ وو دُل ْ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) رجوع به داودبن عمربن ابراهیم الشاذلی الاسکندری و روضات الجنات ص 276 شود.
-
داود الاسمر
لغتنامه دهخدا
داود الاسمر. [ وو دُل ْ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان . ذکر وی در باره ٔضمانی که زوجه ٔ وی عائشه دختر احمدالسکونی به چک کرده است آمده . رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 408 شود.
-
داود الاسود
لغتنامه دهخدا
داود الاسود. [ وو دُل ْ اَس ْ وَ ] (اِخ ) او را پنجاه ورقه شعرست . (فهرست ابن الندیم ).
-
داود التنوخی
لغتنامه دهخدا
داود التنوخی . [ وو دُت ْ ت َ خی ی ] (اِخ )رجوع به داودبن الهیثم و روضات الجنات ص 276 شود.