کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دان و آب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دان و آب
لغتنامه دهخدا
دان و آب . [ ن ُ ] (ترکیب عطفی ) از اتباع . دانه و آب . چینه و آب .- دان و آب مرغها را دادن ؛ چینه و آب در دسترس آنان نهادن .
-
واژههای مشابه
-
دَانٍ
فرهنگ واژگان قرآن
نزدیک - در دسترس
-
عیب دان
لغتنامه دهخدا
عیب دان . [ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) عیب داننده . آنکه عیب مردم شناسد. (فرهنگ فارسی معین ) : ما همه عیبیم چون یابد وصال عیب دان در بارگاه غیب دان . عطار.عیب های سگ بسی او می شمردعیب دان از غیب دان بوئی نبرد. مولوی .نعوذباللَّه اگر خلق عیب دان بودی کسی ...
-
کبریت دان
لغتنامه دهخدا
کبریت دان . [ ک ِ ] (اِ مرکب ) جایی که کبریت در آن نهند.
-
گواره دان
لغتنامه دهخدا
گواره دان . [ گ َ رَ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) گواربان . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 324).
-
کره دان
لغتنامه دهخدا
کره دان . [ ] (اِخ ) قریه ای است یک فرسنگی تل بیضا. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
گاله دان
لغتنامه دهخدا
گاله دان . [ ل َ ] (اِخ ) محلی است به سپاهان . (آنندراج ).
-
گرم دان
لغتنامه دهخدا
گرم دان . [ گ َ ] (اِ) قسمی از میوه باشد. (آنندراج ).
-
archegonium, oogonium 1
مامهدان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] اندامی در برخی نهانزادان که در آن یاختۀ جنسی ماده تولید میشود
-
سفوف دان
لغتنامه دهخدا
سفوف دان . [ س َ ] (اِ مرکب ) آنچه سفوف در آن نهند : ای طبیب از سفوف دان کم کن کو نقوعی که در میانه خورم . خاقانی .رجوع به سفوف شود.
-
غله دان
لغتنامه دهخدا
غله دان . [ غ َل ْ ل َ / ل ِ غ َ ل َ / ل ِ] (اِ مرکب ) انبار غله . (ناظم الاطباء) : صحبت چو غله نمی دهد بازجان در غله دان خلوت انداز.نظامی .
-
غزل دان
لغتنامه دهخدا
غزل دان . [ غ َ ] (اِ مرکب ) سبدی که زنان در آن رشته را نگهدارند بر وقت دوختن . (آنندراج ).
-
انفیه دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [منسوخ] 'anfiyedān ظرف کوچکی که در آن انفیه نگاه دارند.
-
برسم دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) barsamdān وسیلهای به شکل دو پایۀ فلزی با دوشاخۀ هلالیشکل که برسم را روی آن قرار میدهند.