کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دانگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دانگ
/dāng/
معنی
۱. قسمتی از چیزی؛ بخش؛ بهره؛ حصه.
۲. یکششم چیزی بهویژه اموال غیرمنقول مانند ملک و زمین.
۳. یکششم دِرهم: ◻︎ دست دراز از پی یک حبه سیم / بِه که ببُرند به دانگی و نیم (سعدی: ۱۱۹).
۴. سهمی از هزینۀ گردش و مسافرت یا تهیۀ خوراک دستهجمعی که هریک از افراد دسته باید بدهند.
۵. (موسیقی) نصف یک گام.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
ante, bong, distribution, division, part, portion, quota, stock
-
جستوجوی دقیق
-
دانگ
فرهنگ فارسی معین
(نْ) [ په . ] (اِ.) بخش ، بهره ، حصه ، قسمی از چیزی ، یک ششم چیزی .
-
دانگ
لغتنامه دهخدا
دانگ . (اِ) شش یک چیزی . سدس چیزی . یک قسمت از شش قسمت چیزی . دانگی . دانق . (زمخشری ). یک بخش از شش بخش چیزی . یک ششم چیزی . یک حصه از شش حصه ٔ چیزی :- پنج دانگ از ششدانگ ؛ پنج ششم آن . پنج سدس آن .- چهاردانگ از ششدانگ ؛ دوثلث آن . دو سوم آن .- دو...
-
دانگ
لغتنامه دهخدا
دانگ . (اِخ ) یکی از شش قسمت شش ناحیه که بلوکی از چهارده بلوک قشقائی است و پنج ناحیه ٔ دیگر: پادنا. حنا. سمیرم . فلرد. واردشت است و همه ٔ شش ناحیه 24 قریه دارد. (جغرافیای غرب ایران ص 109).
-
دانگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dāng] dāng ۱. قسمتی از چیزی؛ بخش؛ بهره؛ حصه.۲. یکششم چیزی بهویژه اموال غیرمنقول مانند ملک و زمین.۳. یکششم دِرهم: ◻︎ دست دراز از پی یک حبه سیم / بِه که ببُرند به دانگی و نیم (سعدی: ۱۱۹).۴. سهمی از هزینۀ گردش و مسافرت یا تهیۀ خوراک دست...
-
دانگ
دیکشنری فارسی به عربی
نغمة
-
دانگ
لهجه و گویش تهرانی
یک ششم
-
واژههای مشابه
-
نیم دانگ
لغتنامه دهخدا
نیم دانگ . (اِ مرکب ) قیراط. (مهذب الاسماء) (زمخشری ) (یادداشت مؤلف ) (دستورالاخوان ). تسو. یک جو. (یادداشت مؤلف ) (از زمخشری ).دوازده یک چیزی . یک دوازدهم چیزی . (یادداشت مؤلف ).
-
sextant
دانگ 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] هریک از قسمتهای ششگانۀ قوسهای دندانی بالا و پایین
-
tetrachord
دانگ 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] مجموعهای از چهار نغمه در محدودۀ یک فاصلۀ چهارم درست متـ . چارگان
-
شش دانگ
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) تمام چیزی .
-
پنج دانگ
لغتنامه دهخدا
پنج دانگ . [ پ َ ] (اِ مرکب ) نصف و ثلث . (زمخشری ).- پنج دانگ و نیم ؛ ثلثان و ربع. (زمخشری ).
-
دانگ نیم
لغتنامه دهخدا
دانگ نیم . (اِخ ) دهی است از دهستان درختگان بخش مرکزی شهرستان کرمان . واقع در 35هزارگزی شمال خاوری کرمان سر راه مالرو کرمان به شهداد. کوهستانی است و سردسیر و دارای 60 سکنه . آب آن از رودخانه است و محصول آنجا غلات و حبوبات و شغل اهالی آنجا زراعت و صنا...
-
دانگ سنگ
لغتنامه دهخدا
دانگ سنگ . [ س َ ] (اِ مرکب ) دانگ وزنی است و یا یک ششم واحد وزنی است ، و دانگ سنگ ظاهراً یعنی سنگی و وزنه ای که دارای وزن دانگ باشد یا برای وزن دانگ بکار رود نظیر درم سنگ و جز آن : علماء دین حق مر علم طب را و علم نجوم را همی دلیل اثبات نبوت کنند بر ...
-
شش دانگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šešdāng ۱. [عامیانه، مجاز] همگی و تمامی چیزی.۲. ویژگی یک چیز تمام و کامل.۳. تمامی یک خانه یا یک قطعه زمین.۴. (موسیقی) در آواز، ویژگی کسی که دارای صدایی با وسعت کامل میباشد.