کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دانژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دانژه
/dānže/
معنی
=دانچه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دانژه
لغتنامه دهخدا
دانژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) دانچه . دانیژه . عدس . (برهان ).
-
دانژه
لغتنامه دهخدا
دانژه . [ ژِ ] (اِخ ) نام کرسی بخشی از ولایت وین ایالت شاتل رلت بفرانسه . کنار رود وین . دارای 930 تن سکنه و راه آهن .
-
دانژه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] dānže =دانچه
-
دانژه
واژهنامه آزاد
غنچه ی شکفته ی پنهان
-
واژههای مشابه
-
داوید دانژه
لغتنامه دهخدا
داوید دانژه . [ ژِ] (اِخ ) (پیر ژان ). مجسمه ساز فرانسوی . متولد آنژه به سال 1788 و متوفی به سال 1856 م . بنیان گذار نما و سردر پانتئون در پاریس .
-
جستوجو در متن
-
دانیزه
لغتنامه دهخدا
دانیزه . [ زَ / زِ ] (اِ) دانیژه . دانژه . عدس . رجوع به دانژه شود.
-
دانیژه
لغتنامه دهخدا
دانیژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) دانیزه . عدس . رجوع به دانژه شود.
-
انژه
لغتنامه دهخدا
انژه . [ اَ ژَ / ژِ ] (اِ) مرجمک . عدس . (از برهان قاطع) (از انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به عدس و انز و دانژه شود.
-
دانجه
لغتنامه دهخدا
دانجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ) دانچه . غله ای که بعربی عدس گویند. (برهان ). عدس . نسک . مرجمک . مرجومک . دانژه .
-
دانچه
لغتنامه دهخدا
دانچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) دانجه . مرجمک . عدس . (غیاث ). مرجومک . نسک . دانژه .
-
استرا
لغتنامه دهخدا
استرا. [ اِ ت َ ] (اِ) شعوری گوید بمعنی نوعی غله که مرجمک و نرسک و انزه (ظ: دانژه ) گویند و بعربی عدس و بهندی سود نامند. در جای دیگر دیده نشده و بشعوری نیز اعتمادی نیست .
-
ژ
لغتنامه دهخدا
ژ. (حرف ) ژی یا زاء معقوده و یا زاء فارسی . نشانه ٔ حرف چهاردهم از حروف تهجّی است و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عدد نیست (مگر اینکه قائم مقام زاء باشد) و در حساب ترتیبی نشانه ٔ عدد چهارده (14) است .ابدالها:> این حرف به «ت » بدل شود:ارژنگ = ارتنگ : به قص...
-
چ
لغتنامه دهخدا
چ . (حرف ) نشانه ٔ حرف هفتم از حروف تهجی است و آن را جیم فارسی یا جیم معقودة نیز گویند و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عددی نیست مگر مانند جیم عدد سه بشمار آید، و در حساب ترتیبی نشانه ٔ عدد هفت است .ابدالها: حرف چ در فارسی :>گاه بدل به «ت » شود. مؤلف آنن...