کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دانه تسبیح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
grain
دانه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] میوۀ غلات و سویا و کتان
-
seed 2
دانه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ساختاری در گیاهان عالی که در نتیجۀ لقاح تخمک به وجود میآید
-
دانه 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← جوش 1
-
grain support 2
دانهبنیاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← بافت آواربنیاد
-
grain-support 3/ grain-supported
دانهچیره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ویژگی سنگ رسوبی کربناتی که فاقد خمیرۀ گِلی است یا خمیرۀ گِلی آن اندک است
-
cracking 2
دانهخُردکنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] خُرد کردن دانهها قبل از مرحلۀ روغنکشی
-
spermatophytes
دانهداران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← پیدازادان
-
grain refiner
دانهریزکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] موادی که برای ریزدانه کردن فلزات و آلیاژها قبل از ریختهگری به مذاب اضافه شود
-
kernel 1
دانۀ غلات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] دانۀ کامل گندم، جو، ذرت و سایر غلات
-
pollen grain
دانۀ گَرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ← گَرده
-
dockage
دانهمرغی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] مواد خارجی همراه با گندم مانند بذر علفهای هرز و سایر غلات و سنگریزه که بهآسانی جدا میشوند
-
pigment
رنگدانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] مادهای به شکل ذرات ریز که در پیوستار (medium) حل نمیشود و به دلیل داشتن ویژگیهای نوری و حفاظتی و/ یا تزیینی از آن استفاده میکنند
-
آب دانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) تاولی کوچک در پوست حداکثر به بزرگی ته سنجاق و حاوی مایعی روشن . (فره ).
-
تمش دانه
لغتنامه دهخدا
تمش دانه . [ ت َ م َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) توت العلیق را گویند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).دانه ٔ تمش که تمشک باشد. رجوع به تمش و تمشک شود.
-
تمیش دانه
لغتنامه دهخدا
تمیش دانه . [ ت َن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نامی است که در آمل به تمشک دهند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تمیش و تمش و تمشک و جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 269 (تمیش دونه ) شود.