کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دانهمرغی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دانه
دیکشنری فارسی به عربی
بذرة , توة , حبوب , حبيبة , طعم , طفح , فاصولية , قطعة , لب , مني , هبة
-
دانه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: duna طاری: duna طامه ای: duna طرقی: dâna کشه ای: duna / tirk نطنزی: duna / toxm
-
دانه
لهجه و گویش تهرانی
جوش صورت
-
دانه دانه
فرهنگ فارسی معین
( ~. ~.)(اِمر.)یکایک ، یکی یکی ، هر یک پس از دیگری . دانه کردن ( ~. کَ دَ) (مص م .) پراکنده کردن .
-
دانه دانه
لغتنامه دهخدا
دانه دانه . [ن َ / ن ِ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) قید تکرار : اندک اندک بهم شود بسیاردانه دانه است غله در انبار. سعدی . || یک یک . یکی یکی . مجزی به افراد جدا از یکدیگر: محبب ؛ حبه حبه : در پله ٔ ترازوی اعمال عمرماطاعات دانه دانه و عصیان تنگ تنگ . سوزنی ....
-
دانه دانه
دیکشنری فارسی به عربی
حبيبي
-
obovate, inversely ovate
واژتخممرغی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی به شکل تخممرغ وارونه در گیاهان که قسمت پهن آن به سمت بالا یا نزدیک به رأس باشد
-
ovate, egg-shaped
تخممرغی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی شبیه به برش طولی تخممرغ در گیاهان که یک سر آن پهنتر از سر دیگر باشد متـ . تخممرغوار ovoid
-
تخم مرغی
لغتنامه دهخدا
تخم مرغی . [ ت ُ م ِ م ُ ] (ص نسبی ) بیضی . بشکل تخم مرغ . چون تخم مرغ از حیث شکل : کلاه تخم مرغی . || در تداول به فروشنده ٔ تخم مرغ هم اطلاق میشود.
-
زبان مرغی
لغتنامه دهخدا
زبان مرغی . [ زَ ن ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی زبان ساختگی است که در ایران وجود دارد و پس از زبان زرگری معروفترین زبانهای ساختگی است . در این زبان «ر» و «غ » در میان حروف کلمات اضافه میگردد. رجوع به زقزقه شود.
-
قلعه مرغی
لغتنامه دهخدا
قلعه مرغی . [ ق َ ع َ م ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران ، واقع در 9هزارگزی شمال باختری ری و جنوب باختری و متصل به شهر تهران . این ده در جلگه قرارگرفته و هوایی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 20تن است . آب آن از قنات و رود کن و محصول آن غ...
-
تخم مرغی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به تخممرغ) toxmemorqi به شکل تخممرغ؛ شبیه تخممرغ؛ بیضوی؛ بیضی.
-
تخم مرغی
دیکشنری فارسی به عربی
اهليليج , بيضوي
-
گو مرغی
لهجه و گویش تهرانی
خاکستری تیره، عبوس و صورت درهم کشیده
-
چینی مرغی
لهجه و گویش تهرانی
نوعی ظرف گران بها که از چین میاوردند