کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دانع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دانع
لغتنامه دهخدا
دانع. [ ن ِ] (ع ص ) فرومایه و بخیل . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
دانا
فرهنگ نامها
(تلفظ: dānā) دارای عقل و تجربه ، خردمند ، عاقل ، دارای علم و آگاهی ، عالم ، علیم .
-
دانا
واژگان مترادف و متضاد
حبر، خردمند، دانشمند، عالم، فاضل، فرهیخته، محقق، ملا ≠ نادان
-
دانا
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص فا.) عالم ، دانشمند. ج . دانایان .
-
دانا
لغتنامه دهخدا
دانا. (اِخ ) ملافخرالدین کشمیری از مشاهیر شعراست در عهد فرخ سیر وارد شاه جهان آبادشد و در زمره ٔ منشیان حکمران آنجا درآمد و مأمور تحریر «شاهنامه ٔ فرخ سیری » گردید از آنجا بکشیمر بازگشت و به سال 1150 هَ . ق . درگذشت . این بیت او راست :دل بر خیال روی...
-
دانا
لغتنامه دهخدا
دانا. (اِخ ) نام دهی دیرینه در نزدیکی حلب به عواصم در دامنه ٔ جبل لبنان و در کران آن صفه ای است بفراخی میدانی و در میانه ٔ آن قبری است و قبه ای اما خداوند آن شناخته نیست . (از معجم البلدان ). و نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
دانا
لغتنامه دهخدا
دانا. (اِخ ) نام شهری بآسیای صغیر در بیست وپنج فرسنگی کاپادوکیه بعهد اردشیر دوم پادشاه هخامنشی . (ایران باستان ج 2 ص 1001).
-
دانا
لغتنامه دهخدا
دانا. (اِخ ) نام نهری بافریقای جنوبی و آن بطول 350هزار گز است و باقیانوس هند ریزد.
-
دانا
لغتنامه دهخدا
دانا. (اِخ ) نام یکی از سران غز در قرن پنجم هجری . این مرد بهمراهی بوقا و کوکتاش و منصور از رؤسای آن طوایف در 429 بمراغه رفته و جامع آنجا را آتش زده و اهل شهر و کردان هذبانیه را کشته است . (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 189).
-
دانا
لغتنامه دهخدا
دانا. (نف ) صفت فاعلی دائمی از دانستن . داننده . مقابل نادان . مقابل کانا. مقابل جاهل . کندا. عالم .علیم . (منتهی الارب ). علاّم . (السامی ) (مهذب الاسماء).شاعر. فطن [ ف َ / ف ِ ] . کاتب . نطاسی . نطس [ ن َ طِ / ن َ طْ / ن َ طُ ] . عارف . عریف . طَبن...
-
دانا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: dānāk، مقابلِ نادان] dānā داننده؛ آگاه؛ عالم: ◻︎ توانا بُوَد هرکه دانا بُوَد / ز دانش دل پیر برنا بُوَد (فردوسی: ۱/۴)، ◻︎ چو دانا تو را دشمن جان بُوَد / بِه از دوستمردی که نادان بُوَد (فردوسی: ۷/۱۸۰).
-
دانا
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: dunâ طاری: dunâ طامه ای: dunâ طرقی: dunâ کشه ای: dunâ نطنزی: dunâ
-
دانا
واژهنامه آزاد
مخا لف نادان، مطلع، کسی که از دانش بر خوردار است