کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دانش اموز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دانش بسیچ
لغتنامه دهخدا
دانش بسیچ . [ن ِ ب َ ] (نف مرکب ) که دانش بسیج کند. که علم بسیچد.که دانش فراآرد. که دانش و علم اندوزد : شه از گفت آن مرد دانش بسیچ فروماند بر جای خود پیچ پیچ .نظامی .
-
دانش بک
لغتنامه دهخدا
دانش بک . [ ن ِ ب َ ] (اِخ ) از شاعران متأخر عثمانی و از مردم استانبول است . او را دیوانی است اندک شعر. به سال 1145 هَ . ق . درگذشته است و این بیت از اوست :گورمدم گیتد کجه هجران ایچره صبح وصلتی اول میه خوابیده نک بختم شب یلداسیدر.(قاموس الاعلام ترکی...
-
دانش بهر
لغتنامه دهخدا
دانش بهر. [ ن ِ ب َ ] (ص مرکب ) دارای بهره از دانش . بانصیب از علم . از دانش بابهره . بهره دار از دانش . بهره مند از علم : هر پزشکی که بود دانش بهرآمده بر امید شهر بشهر. نظامی .باز می جست در ولایت و شهرخبر از مردمان دانش بهر.میرخسرو.
-
دانش پذیر
لغتنامه دهخدا
دانش پذیر. [ ن ِ پ َ ] (نف مرکب ) مخفف دانش پذیرنده . که دانش پذیرد. پذیرنده ٔ دانش . قبول کننده ٔدانش و علم . استواردارنده ٔ علم و دانش : دگر گفت کای شاه دانش پذیرخردمند و از گوهر اردشیر. فردوسی .چنین گفت پس یزدگرد دبیرکه ای شاه دانا و دانش پذیر. فر...
-
دانش پرست
لغتنامه دهخدا
دانش پرست . [ ن ِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) پرستنده ٔ دانش . که دل در دانش بندد. که علم معبود سازد : بپرسید کانجا که دارد نشست چنین گفت ملاح دانش پرست . اسدی .یکی گفت کای شاه دانش پرست پرستشگری در فلان غار هست . نظامی .گروهی حکیمان دانش پرست ز اسباب دنیا ش...
-
دانش پرستی
لغتنامه دهخدا
دانش پرستی . [ ن ِ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل دانش پرست .
-
دانش پرور
لغتنامه دهخدا
دانش پرور. [ ن ِ پ َ وَ ] (نف مرکب ) که دانش پرورد. که در پرورش علم و فضل کوشد. که در بسط و توسعه ٔ علم سعی کند. || (ن مف مرکب ) پرورده بدانش . مربای به علم . به علم و دانش تربیت شده .
-
دانش پروری
لغتنامه دهخدا
دانش پروری . [ ن ِ پ َ وَ ] (حامص مرکب ) عمل دانش پرور.
-
دانش پژوه
لغتنامه دهخدا
دانش پژوه . [ ن ِ پ َ ] (نف مرکب ) پژوهنده ٔ دانش . که دانش پژوهد. که علم طلب کند. طالب عالم . جویای علم . خواهان دانش . دانشمند. طالب علم و خرد. (شرفنامه ٔ منیری ). علم جوینده . علم و فضل جوینده و طالب علم باشد. (برهان ). توسعاً دانشمند و عالم . دان...
-
دانش پژوهی
لغتنامه دهخدا
دانش پژوهی . [ ن ِ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل دانش پژوه . طلب علم . جستن دانش : بتعلیم دانش تنومند بادبدانش پژوهی برومند باد.نظامی .
-
دانش پسند
لغتنامه دهخدا
دانش پسند. [ ن ِ پ َ س َ ] (نف مرکب ) پسندکننده ٔ دانش . پسند علم کننده : ز فرهنگ آن شاه دانش پسندشد آواز یونان بدانش بلند. نظامی .|| (ن مف مرکب ) که پسند علم افتد. مقبول دانش قرارگرفته .
-
دانش پناه
لغتنامه دهخدا
دانش پناه . [ ن ِ پ َ ] (ص مرکب ) پناه دانش . حامی علم . هوادار دانش . ملجاء علم : چو آمد بدروازه ٔ مصر شاه باستاد یعقوب دانش پناه . شمسی (یوسف و زلیخا).|| در حمایت علم واقع شده . در پناه دانش درآمده .
-
دانش خر
لغتنامه دهخدا
دانش خر. [ ن ِ خ َ ] (نف مرکب ) خریداردانش . خریدار علم . طالب و خواستار علم : محمودهمت آمد، من هندوی ایازش کز دوردولتش بِه ْ دانش خری ندارم .خاقانی .
-
دانش خیز
لغتنامه دهخدا
دانش خیز. [ ن ِ ] (نف مرکب ) علم خیز. سرزمین دانش .که از آن دانش برخیزد: یونان مملکتی دانش خیز بود.
-
دانش دوست
لغتنامه دهخدا
دانش دوست . [ ن ِ ] (ص مرکب ) دوستدار دانش . دوستدار علم . خواهنده و طالب علم . محب علم . || که دانش دوست اوست . که علم یار اوست .