کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دانشسرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دانشسرا
معنی
( ~. سَ) (اِمر.) 1 - محل فراگیری دانش . 2 - مدرسه ای که معلم و دبیر برای آموزشگاه ها تربیت می کند.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دانشسرا
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (اِمر.) 1 - محل فراگیری دانش . 2 - مدرسه ای که معلم و دبیر برای آموزشگاه ها تربیت می کند.
-
دانشسرا
لغتنامه دهخدا
دانشسرا. [ ن ِ س َ ] (اِ مرکب ) سرای دانش . خانه ٔ دانش . خانه ٔ علم . سرای علم . آنجا که خانه و محل علم و معرفت و دانش بود. || در اصطلاح ، آموزشگاهی که خاص تعلیم و تربیت دبیر وآموزگارست . و این کلمه بجای کلمه ٔ دارالمعلمین برگزیده شده است . و مراتب ...
-
دانشسرا
لغتنامه دهخدا
دانشسرا. [ ن ِ س َ ] (نف مرکب ) سراینده ٔ دانش .
-
واژههای همآوا
-
دانش سرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دانشسرا› dānešsarā ۱. سرای دانش؛ خانۀ علم؛ جای دانش آموختن.۲. مدرسهای که برای مدارس معلم تربیت میکند؛ دارالمعلمین.〈 دانشسرای عالی: مدرسهای که در آن دبیر برای دبیرستانها تربیت میکنند.〈 دانشسرای مقدماتی: مدرسهای که آموزگار برا...
-
جستوجو در متن
-
دانشسرای
لغتنامه دهخدا
دانشسرای . [ن ِ س َ ] (اِ مرکب ) دانشسرا. رجوع به دانشسرا شود.
-
مدرسه
واژگان مترادف و متضاد
آموزشگاه، دانشسرا، دانشکده، دبستان، دبیرستان، مکتب
-
دارالفنون
لغتنامه دهخدا
دارالفنون . [ رُل ْ ف ُ ] (ع اِ مرکب )دانشسرا. مدرسه ٔ عالی . آموزشگاه حرفه ها و پیشه ها.
-
دارالمعلمین
لغتنامه دهخدا
دارالمعلمین . [ رُل ْ م ُ ع َل ْ ل ِ ] (ع اِ مرکب ) دانشسرا. جایی که معلم در آن تربیت کنند.
-
دانشسرای مقدماتی
لغتنامه دهخدا
دانشسرای مقدماتی . [ ن ِ س َ ی ِ م ُ ق َدْ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دارالمعلمین مقدماتی و آن معادل دوره ٔ دوم متوسطه است اما خاص تعلیم و تربیت آموزگاران . و در تهران و تبریز و برخی شهرهای دیگر ایران دائر بوده است . رجوع به دانشسرا شود.
-
سرا
لغتنامه دهخدا
سرا. [ س َ ] (اِ) سرای . از پارسی باستان «سراده » ، اوستا «سراذه » ، ارمنی عاریتی و دخیل «سرهک »، «سره » . عربی عاریتی و دخیل سرادق (خانه و بیت ، کوشک و قصر، بنای عالی ). بارگاه . منزلگاه . اندرون و حرم . رجوع کنید به سرای . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معی...
-
گلپایگان
لغتنامه دهخدا
گلپایگان . [ گ ُ ی ِ ] (اِخ ) یکی از شهرستانهای استان ششم خوزستان خلاصه ٔ مشخصات آن بشرح زیر است : حدود: از شمال به شهرستان اراک ، از جنوب به شهرستان اصفهان و فریدن ، از خاور به بخش میمه شهرستان کاشان و از باختر به بخش الیگودرز از شهرستان بروجرد. هوا...
-
رشت
لغتنامه دهخدا
رشت .[ رَ ] (اِخ ) نام شهر حاکم نشین ملک گیلان ، و گویند این کلمه تاریخ بنای این شهر است چه این شهر در سال 900 هَ . ق . بنا شده و عدد حروف آن بحساب ابجد نیز نهصد می باشد. (ناظم الاطباء). شهری است معروف از ولایت گیلان . بیه پس ، که ابریشم خوب در آنجا ...
-
تبریز
لغتنامه دهخدا
تبریز. [ ت َ ] (اِخ ) نام شهری است در آذربایجان در اقلیم پنجم ... و مردم آنجا اکثر آهنگرند و جلال الدین سیوطی در لب الالباب نوشته که تبریز بالکسر شهری است قریب آذربایجان و این معرب آن است . (غیاث اللغات ). هدایت در انجمن آرا گوید: در شمال مغرب ایران ...