کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دانسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دانسته
/dāneste/
معنی
۱. چیزی که از آن آگاهی و اطلاع وجود دارد.
۲. (قید) آگاهانه.
۳. (صفت) [قدیمی] باتجربه؛ کاردان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بهتعمد، عامدا، عمداً
۲. معلوم، مشهور
۳. مدرک ≠ ندانسته
دیکشنری
advisedly, definite, designedly, intentional, known, purposely, wittingly
-
جستوجوی دقیق
-
دانسته
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهتعمد، عامدا، عمداً ۲. معلوم، مشهور ۳. مدرک ≠ ندانسته
-
دانسته
فرهنگ فارسی معین
(نِ تِ یا تَ) (ص مف .) 1 - آن چه که مورد آگاهی و اطلاع است . 2 - معلوم . 3 - مشهور. 4 - توانسته .
-
دانسته
لغتنامه دهخدا
دانسته . [ ن ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از دانستن . معروف . معلوم . (لغت تاریخ بیهقی ). علم : لایحیطون بشی ٔمن علمه . (قرآن 255/2)؛ ای معلومه . (منتهی الارب ).دانسته به بود ز ندانسته . ناصرخسرو. || فهمیده . معقول : مرد دانسته بجان علم و خرد راب...
-
دانسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) dāneste ۱. چیزی که از آن آگاهی و اطلاع وجود دارد.۲. (قید) آگاهانه.۳. (صفت) [قدیمی] باتجربه؛ کاردان.
-
دانسته
دیکشنری فارسی به عربی
مدروس
-
واژههای مشابه
-
دانسته ها
دیکشنری فارسی به عربی
بيانات
-
جستوجو در متن
-
متیقن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motayaqqan بهیقیندانستهشده؛ بیگماندانسته؛ محقَّق.
-
تعمدتعمد
واژگان مترادف و متضاد
۱. عمد، دانسته، بهاختیار، قصد ۲. به قصد کردن، دانسته انجامدادن
-
معلومات
فرهنگ واژههای سره
دانسته ها
-
knowledged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دانسته
-
اطلاعات
واژهنامه آزاد
«دانسته»؛ درعلم کامپیوتر به داشته های خام اولیه، «داده» و به داشته هایی که پردازش روی آن انجام شده، «اطلاعات» یا «دانسته» گفته می شود. «داده ها و دانسته ها»:«Data & Informations».
-
عمداً
فرهنگ واژههای سره
دانسته، آگاهانه
-
معلوم
فرهنگ واژههای سره
دانسته، آشکار