کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دانس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دانس
/dāns/
معنی
رقص؛ پایکوبی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دانس
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) رقص .
-
دانس
لغتنامه دهخدا
دانس . (فرانسوی ،اِ) رقص . دست افشانی و پای کوبی مرد و زن . وشت . ترقص . دستبند. زقن . حنجله . بحرکت درآوردن بدن بموزونی ، هم آهنگ با نوایی یا سازی .
-
دانس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: danse] dāns رقص؛ پایکوبی.
-
جستوجو در متن
-
Duns Scotus
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دانس اسکوتوس
-
dunces
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دانس، استدلال کننده موشکاف، کودن، بیشعور
-
رقاصخانه
لغتنامه دهخدا
رقاصخانه . [رَق ْ قا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مجلس رقص . محفل دانس . دانسینگ . (یادداشت مؤلف ). جایی که در آن رقص کنند. (فرهنگ فارسی معین ). || فحش گونه ای است که به بعضی امکنه دهند: مگر اینجا رقاصخانه است ؟؛ در اینجا حرکات ناشایست مجاز نیست . (فرهنگ ...
-
اسپانیا
لغتنامه دهخدا
اسپانیا. [ اِ ] (اِخ ) (در لاتینی هسپریا و هیسپانیا و ایبریا ) اِسپانْی . اسپانیول و در نزدعرب اندلس . قسمت اعظم شبه جزیره ای است در گوشه ٔ جنوب غربی اروپا و آن با قطعه ٔ پرتقال شبه جزیره ٔ ایبری را تشکیل می دهد. پرتقال از نظر احوال جغرافیائی و احوال...