کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داناسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
داناسر
/dānāsar/
معنی
عاقل؛ خردمند: ◻︎ نه جنگیسواری نه بخشندهای / نه داناسری گر درخشندهای (فردوسی: ۸/۳۵).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
داناسر
لغتنامه دهخدا
داناسر. [ س َ ] (ص مرکب ) خردمند : وزان مرز داناسری را بجست که آن پهلوانی بخواند درست . فردوسی .نه جنگی سواری نه بخشنده ای نه داناسری یا درخشنده ای .فردوسی .
-
داناسر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] dānāsar عاقل؛ خردمند: ◻︎ نه جنگیسواری نه بخشندهای / نه داناسری گر درخشندهای (فردوسی: ۸/۳۵).
-
جستوجو در متن
-
باری
لغتنامه دهخدا
باری . (ص ) باریک بود. عنصری گوید : رای داناسر سخن ساریست نیک بشنو که این سخن باری است .(فرهنگ اسدی چ عباس اقبال ص 519). (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). و گویامخفف باریک است .
-
دانا
لغتنامه دهخدا
دانا. (نف ) صفت فاعلی دائمی از دانستن . داننده . مقابل نادان . مقابل کانا. مقابل جاهل . کندا. عالم .علیم . (منتهی الارب ). علاّم . (السامی ) (مهذب الاسماء).شاعر. فطن [ ف َ / ف ِ ] . کاتب . نطاسی . نطس [ ن َ طِ / ن َ طْ / ن َ طُ ] . عارف . عریف . طَبن...