کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دام دام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دام دام
لغتنامه دهخدا
دام دام . (اِ صوت ) حکایت صوت دهل و مانند آن . نام آواز طبل و مانند آن .- از نو دام دام ، یا از سر نو دام دام ؛ از سر گرفتن . از نو آغازیدن . دبه کردن .
-
دام دام
لغتنامه دهخدا
دام دام . (اِ) تام تام . رجوع به تام تام شود.
-
واژههای مشابه
-
دأم
لغتنامه دهخدا
دأم . [ دَ ءَ ] (ع مص ) ستون نهادن دیوار را. (منتهی الارب ). || بلندی دیوار. || بلند کردن . || دأم الشی ؛ ای سکن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
دأم
لغتنامه دهخدا
دأم .[ دَ ءَ ] (ع اِ) هر چه بپوشد ترا. (منتهی الارب ).
-
fire trap
آتشدام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] انباشتهای از مواد آتشزا که برای آتشنشانها بسیار خطرناک است
-
exon trapping vector
ناقل داماندازی بیانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ناقلی دوکارکردی با قابلیت همتاسازی که در روشهای آزمایشگاهی داماندازی به کار میرود
-
exon trapping
داماندازی بیانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] روشی برای شناسایی بیانههای یک قطعۀ ژنگانی
-
جستوجو در متن
-
grin
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرمی، پوزخند، خنده، نیش وا کردن، دام، دام افکنی، خنده نیشی، دندان نمایی، پوزخند زدن
-
grins
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گریه می کند، پوزخند، خنده، نیش وا کردن، دام، دام افکنی، خنده نیشی، دندان نمایی، پوزخند زدن
-
دامکش
لغتنامه دهخدا
دامکش . [ ک َ ] (نف مرکب ) دام گسترنده . پهن کننده ٔ دام . دام نهنده . || بازی دهنده . || خلاص کننده ٔ از دام . بردارنده ٔ دام و آزادکننده ٔ در دام مانده .
-
حبل
لغتنامه دهخدا
حبل . [ ح َ ] (ع مص ) بار گرفتن . آبستن شدن . (دهار) (زوزنی ). باروری . حمل . آبستنی . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به ج 2 تذکره ٔ ضریر انطاکی از صص 145 - 149 شود. || گرفتن شکار را به دام . دام فروکردن . (تاج المصادر بیهقی ). دام گرفتن . (دهار)....
-
شص
لغتنامه دهخدا
شص . [ ش َص ص ] (معرب ، اِ) قلاب ماهیگیری و شست ماهی . ج ، شُصوص . (ناظم الاطباء). شست ماهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). (معرب شست ). آهن کج که بدان ماهی گیرند. دام . دام ماهی .(یادداشت مؤلف ). دام ماهیگیری . (حبیش تفلیسی ). دام ما...
-
دامک
لغتنامه دهخدا
دامک . [ م َ ] (اِمصغر) مصغر دام . دام خرد. دام کوچک . رجوع به دام شود. || مقنعه و سرانداز زنان را نیز گفته اند. (برهان ). دامنی . (برهان ). سرانداز زنان که تور مانندست . سرانداز زنان مشبک و تورمانند. (فهرست لغات نظام قاری ص 199) : معجر چو بر آن دامک...