کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دامن دار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دامن افشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹دامنفشان› [قدیمی، مجاز] dāman[']afšān ترککننده.
-
دامن سوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] dāmansavār کودکی که دامن لباس خود را در میان دو پای خود بگیرد و بدود و خیال کند که سوار بر اسب است؛ سوار بر دامن: ◻︎ همچو طفلان جملهتان دامنسوار / گوشهٴ دامن گرفته اسپوار (مولوی: ۱۷۲).
-
دامن فشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dāmanfešān =دامنافشان
-
دامن کشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] dāmankešān ۱. آنکه از روی ناز و غرور و تکبر حرکت کند؛ رونده به نازوخرام.۲. (قید) در حال کشیدن دامن؛ در حال خرامیدن با ناز و غرور: ◻︎ او میرود دامنکشان، من زهر تنهایی چشان / دیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم میرود (سعدی۲: ۴۳۹).
-
دامن گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] dāmangir ۱. کسی یا چیزی که باعث گرفتاری و برجاماندگی یا توقف اضطراری در جایی بشود.۲. آنچه شخص را مجبور به حمایت و مراقبت و نگهداری کسی یا چیزی بکند.
-
خوش دامن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xošdāman = پاکدامن
-
دامن مردانه
دیکشنری فارسی به عربی
تنورة
-
دامن لباس
دیکشنری فارسی به عربی
تنورة , حضن
-
دامن دوختن
دیکشنری فارسی به عربی
تنورة
-
پیش دامن
دیکشنری فارسی به عربی
ميزر
-
دامن زدن
دیکشنری فارسی به عربی
اثر (مع الشد)
-
دامن زد
دیکشنری فارسی به عربی
أزَّجَ
-
دامن خالی
لهجه و گویش تهرانی
بدون بچه
-
کت و دامن
لغتنامه دهخدا
کت و دامن . [ ک ُ ت ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پوششی زنان را که مرکب از کت و دامن باشد. پوششی که از کت و دامن فراهم آمده باشد. رجوع به کت و رجوع به دامن شود.
-
چراغ ته دامن
لغتنامه دهخدا
چراغ ته دامن . [ چ َ/ چ ِ غ ِ ت َ هَِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چراغ ته دامان . بمعنی چراغ زیر دامان است . چراغ روشنی که برای محفوظ ماندن از باد زیر دامن گیرند : دل که در رهگذر باد حوادث شمعی است چون چراغ ته دامن شود از خاموشی . صائب (از آنندراج...