کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دامن دار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دامن دار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تنورة
-
واژههای مشابه
-
دامن دامن
لغتنامه دهخدا
دامن دامن . [ م َ م َ ] (ق مرکب ) چندین دامن پر: دامن دامن اشک ؛ گریه ٔ بسیار. دامن دامن گل چیدن ؛ فراوان گل چیدن .
-
گلدامن
فرهنگ نامها
(تلفظ: gol dāman) گل + دامن = آغوش ، بغل ، به مجاز) گل بدن ، گل اندام .
-
فراخ دامن
لغتنامه دهخدا
فراخ دامن . [ ف َ م َ ] (ص مرکب ) فراخ دست . (آنندراج ). آنچه دامنش گسترش دارد : در جیب دل نگنجد عشق فراخ دامن آیینه ٔ سکندر آیینه دان ندارد. ملا قاسم مشهدی (از آنندراج ).رجوع به فراخ دست شود.
-
آلوده دامن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ پاکدامن] ‹آلودهدامان› [قدیمی، مجاز] 'āludedāman بدنام؛ گناهکار؛ بدکار.
-
table skirt
دامن میز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] پارچهای که دورتادور میز را میپوشاند
-
پاک دامن
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص مر.) برخوردار از پاکدامنی ، نداشتن وضع یا کیفیت رفتارهای زشت و ننگین .
-
خوش دامن
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ) (اِمر) نک خُشدامن .
-
دامن داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص ل .) کنایه از: توانگری .
-
ناپاک دامن
لغتنامه دهخدا
ناپاک دامن . [ م َ ] (ص مرکب ) آلوده دامن . تردامن . بی عفت . ناپارسا.
-
خشت دامن
لغتنامه دهخدا
خشت دامن . [ خ ُ /خ َ م َ ] (اِ) مادرزن . خوشدامن . (لغت محلی شوشتر).
-
دامن رود
لغتنامه دهخدا
دامن رود. [ م َ ] (اِخ ) دهی بجنوب خوزستان و بیست فرسخ میانه ٔ جنوب و مشرق فلاحی است .
-
دامن آباد
لغتنامه دهخدا
دامن آباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 21هزارگزی باختر اهر و یکهزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر. کوهستانی است و معتدل و دارای 386 سکنه . آب آن از چشمه است و محصول آنجا غلات و حبوبات و شغل مردم آن زراعت و گله داری ...
-
دامن آلود
لغتنامه دهخدا
دامن آلود. [ م َ ] (ن مف مرکب ) مخفف دامن آلوده . تردامن . فاسق و فاجر. آلوده دامن . گنه کار. دیوان سیاه . و نیز رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 261 شود.